پارت چهاردهم پارت آخر
لی: باید بریمم
ا.ت: پس جیمین چییی
لی: اونو ما میاریم بیرون نگران نباش
رفتیم بیرون نشسته بودم تو ماشین و گریه میکردم
همچی به هم ریخت امکان نداره پدرم بمیرهههه
اگه جیمین چیزیش بشه م...من عاشقش بودم
من نباید بزارم همچین اتفاقی بیوفته
از ماشین پیاده شدم و به طرف خونه رفتم جیمین و دیدم گلوله خورده بود و داشتن میاوردنش بیرون
ا.ت: ج...جیم..یینننن( جیغ)
رفتم و بغلش کردم
ا.ت: جیمین نباید بری بابام از پیشم رفت تو دیگه نههه لطفااا
جیمین: ا.ت من اونو .....( سرفه) ن....ک..ش...
ا.ت: میدونم میدونم متاسفم که فرار کردم و تو رو اینجوری تو این وضعیت قرار دادمت متاسفم هققق ( گریه)
باید بری بیمارستان
زود بردنش بیمارستان
من با لی تو ماشین نشستیم و رفتیم بیمارستان
لی: گریه نکن ا.ت اون خوب میشه
ا.ت: هیقق من نباید....
لی: خودتو سرزنش نکن تقصیر تو نبود تو نمیدونستی
...
به بیمارستان رسیدیم
داشتن گلوله رو در میاوردن
دکتر اومد بیرون و رفتم داخل اتاق جیمین
عمل خوب پیش رفته بود
صندلی پیش تخت نشستم و خوابم برد
....
جیمین: هووو خانم خوابالو مریض پیشته عاااا
چشمامو باز کردم جیمین به هوش اومده
پریدم بغلش و صفت بغلش کردم
جیمین : باشه بسه دیگه خفم کردیی
ا.ت: ببخشید ببخشید هیققق
جیمین : من اینجام دیگه نترس
ا.ت: جیمین بابام....مرد
جیمین: هوفففف برای همین می خواستم از تو مراقبت کنم ناراحت نباش هومم؟
ا.ت: ازش جدا شدم تو میدونستی و به من نگفتی!!
جیمین: اگه میگفتم صدمه میدیدی ا.ت
ا.ت: جیمین......
جیمین: بله؟!
ا.ت: میشه تو دیگه پیشم بمونی
جیمین: ( لبخند) حتما:))
پایان:)
# فیک
خوب بروبچ امیدوارم از فیک خوشتون اومده باشه🫀
ا.ت: پس جیمین چییی
لی: اونو ما میاریم بیرون نگران نباش
رفتیم بیرون نشسته بودم تو ماشین و گریه میکردم
همچی به هم ریخت امکان نداره پدرم بمیرهههه
اگه جیمین چیزیش بشه م...من عاشقش بودم
من نباید بزارم همچین اتفاقی بیوفته
از ماشین پیاده شدم و به طرف خونه رفتم جیمین و دیدم گلوله خورده بود و داشتن میاوردنش بیرون
ا.ت: ج...جیم..یینننن( جیغ)
رفتم و بغلش کردم
ا.ت: جیمین نباید بری بابام از پیشم رفت تو دیگه نههه لطفااا
جیمین: ا.ت من اونو .....( سرفه) ن....ک..ش...
ا.ت: میدونم میدونم متاسفم که فرار کردم و تو رو اینجوری تو این وضعیت قرار دادمت متاسفم هققق ( گریه)
باید بری بیمارستان
زود بردنش بیمارستان
من با لی تو ماشین نشستیم و رفتیم بیمارستان
لی: گریه نکن ا.ت اون خوب میشه
ا.ت: هیقق من نباید....
لی: خودتو سرزنش نکن تقصیر تو نبود تو نمیدونستی
...
به بیمارستان رسیدیم
داشتن گلوله رو در میاوردن
دکتر اومد بیرون و رفتم داخل اتاق جیمین
عمل خوب پیش رفته بود
صندلی پیش تخت نشستم و خوابم برد
....
جیمین: هووو خانم خوابالو مریض پیشته عاااا
چشمامو باز کردم جیمین به هوش اومده
پریدم بغلش و صفت بغلش کردم
جیمین : باشه بسه دیگه خفم کردیی
ا.ت: ببخشید ببخشید هیققق
جیمین : من اینجام دیگه نترس
ا.ت: جیمین بابام....مرد
جیمین: هوفففف برای همین می خواستم از تو مراقبت کنم ناراحت نباش هومم؟
ا.ت: ازش جدا شدم تو میدونستی و به من نگفتی!!
جیمین: اگه میگفتم صدمه میدیدی ا.ت
ا.ت: جیمین......
جیمین: بله؟!
ا.ت: میشه تو دیگه پیشم بمونی
جیمین: ( لبخند) حتما:))
پایان:)
# فیک
خوب بروبچ امیدوارم از فیک خوشتون اومده باشه🫀
۱۹.۷k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.