(نمیدونم پارت چنده)
(نمیدونم پارت چنده)
ویو هوپی
که بعد 1مین رسیدیم داخل اتاق و یونگی رفت سمت کمد لباساش و...
یونگی. وایسا ببینم لباس چی دارم برای تو بچه جون
هوپی. اولا من بچه نیستم دوما دیدی چیکار کردی گفتمت خودم میتونم راه بیام بزارم زمین، نزاشتی اینا هم الان دربارمو...*حرفش قطع شد*
داشتم حرف میزدم که یونگی با شتاب*درست نوشتم؟*اومد سمتم و لباش رو کوبوند رو لبام
ویو یونگی
سرم درد گرفت انقد غر زد برای همین با شتاب رفتم سمتش و لبام رو کوبوندم رو لباش چشماش از تعجب چهارتا شده بود، لباش طعم خوبی میداد دوست داشتم تا آخر عمرم مزشون کنم بعد 1 مین اونم چشماش رو اروم اروم بست و همراهی کرد بعد 3 مین با مشتای کوچیکش به سینم کوبید و متوجه شدم نفس کم آورده و ازش جدا شدم
یونگی. لبات طعم خوبی نداشت*داره دروغ میگه تا همین الان داشت با لذت لباش رو میمکید*
بعد این حرفم تعجب کرد منم روم رو ازش گرفتم و ی تیشرت سیاه و ی شلوار گشاد دادم بهش...
ویو هوپی
که بعد 1مین رسیدیم داخل اتاق و یونگی رفت سمت کمد لباساش و...
یونگی. وایسا ببینم لباس چی دارم برای تو بچه جون
هوپی. اولا من بچه نیستم دوما دیدی چیکار کردی گفتمت خودم میتونم راه بیام بزارم زمین، نزاشتی اینا هم الان دربارمو...*حرفش قطع شد*
داشتم حرف میزدم که یونگی با شتاب*درست نوشتم؟*اومد سمتم و لباش رو کوبوند رو لبام
ویو یونگی
سرم درد گرفت انقد غر زد برای همین با شتاب رفتم سمتش و لبام رو کوبوندم رو لباش چشماش از تعجب چهارتا شده بود، لباش طعم خوبی میداد دوست داشتم تا آخر عمرم مزشون کنم بعد 1 مین اونم چشماش رو اروم اروم بست و همراهی کرد بعد 3 مین با مشتای کوچیکش به سینم کوبید و متوجه شدم نفس کم آورده و ازش جدا شدم
یونگی. لبات طعم خوبی نداشت*داره دروغ میگه تا همین الان داشت با لذت لباش رو میمکید*
بعد این حرفم تعجب کرد منم روم رو ازش گرفتم و ی تیشرت سیاه و ی شلوار گشاد دادم بهش...
۴.۱k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.