فیک جیهوپ
فیک جیهوپ
پارت ۳۶
______________________
حاملم من که میخواستم بگم داره پدر میشه چرا زندگی نمیخواد من خوب باشم.
نمیتونستم این قضیه رو باور کنم.
از جام بلند شدم که برم دنبال هوپی برم و براش توضیح بدم ولی تا بلند شدم افتادم زمین.
چشمام داشت بسته میشد که در با شدت باز شد.
صدای گنگ مکس و شنیدم
&بانو(با داد)
چشمام بسته شد.
"جیهوپ"
از اتاق که اومدم بیرون رفتم پایین. بی اهمیت به ادمایی که پایینن اومدم از عمارت بیرون.
رفتم سمت مشکی که تو حیاط عمارت بود میخواستم برم رودخونه.
سوار مشکی شدم و شروع کردم به زدنش تا حرکت کنه شروع کرد به دویدن از عمارت دور شدم.....
رسیدم به رودخونه. از مشکی پیاده شدم پریدم تو اب
الان دوس دارم فق بمیرم.
سرمای آب بدن گرمم و یخ کرد .
داشتم میرفتم ته رودخونه . دست و پا نمیزدم شنا نمیکردم. دیگه تقریبا رسیدم به ته اگه من بمیرم جونگ سوک زنده میمونه نه اول انتقاممو ازش میگیرم بعد.
شروع کردم به شنا کردن خودمو رسوندم به سطح آب.
وقتی از رودخونه اومدم بیرون شروع کردم به سرفه کردن.
"مکس"
&دکتر چیشد(نگران)
€ هم حال خودشون خوبه هم حال بچه اشون
چ..چی بچه ات بارداره
&چی
€بانو حامله هستن
&از کیه
€نمیدونم
باورم نمیشد ات حامله است مگه میشه.
ارباب بچه داره.
&خیلی خب میتونی بری
دکتر رفت نشستم پیش ات
&چرا تو انقدر زجر میکشی ات چرا ...چرا وقتی که باید بگی به ارباب داره پدر میشه همچنین اتفاقی بیوفته ...من باور دارم که تو خیانت نکردی قبول دارم.که تو کاری نکردی
داشتم با ات حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد اسم شین جه بود
&چیه
¥ارباب...
با اسم ارباب از جام بلند شدم
&چی ارباب چی
¥بیهوش افتاده کنار رودخونه مشکی هم اینجاست
& من الان میام سریع از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت حیاط.
"پرش زمانی"
رسیدم به رودخونه جسم بی جون ارباب و دیدم که کنار رودخونه بود سریع رفتم سمتش نبضش کند بود
انداختمش رو کولم و گذاشتمش رو مشکی خودمم سوار شدم .
¥تو برو ماهم میایم
&هعی برو حیوون
مشکی شروع کر به حرکت کردن.
رسیدیم به عمارت و ارباب و انداختم رو کولم
نگهبانا منو که دیدین سریع اومدن سمتم ارباب و از من گرفتن
رفتیم داخل عمارت
همه اومدن سمتمون اما اهمیت ندادم الان فق حال ارباب مهم بود سریع بردمش سمت اتاق....
___________________
ببخشید که دیر میزارم درسام زیاده😔💔😭
#فیک
#جیهوپ
#کره_جنوبی
#بی_تی_اس
پارت ۳۶
______________________
حاملم من که میخواستم بگم داره پدر میشه چرا زندگی نمیخواد من خوب باشم.
نمیتونستم این قضیه رو باور کنم.
از جام بلند شدم که برم دنبال هوپی برم و براش توضیح بدم ولی تا بلند شدم افتادم زمین.
چشمام داشت بسته میشد که در با شدت باز شد.
صدای گنگ مکس و شنیدم
&بانو(با داد)
چشمام بسته شد.
"جیهوپ"
از اتاق که اومدم بیرون رفتم پایین. بی اهمیت به ادمایی که پایینن اومدم از عمارت بیرون.
رفتم سمت مشکی که تو حیاط عمارت بود میخواستم برم رودخونه.
سوار مشکی شدم و شروع کردم به زدنش تا حرکت کنه شروع کرد به دویدن از عمارت دور شدم.....
رسیدم به رودخونه. از مشکی پیاده شدم پریدم تو اب
الان دوس دارم فق بمیرم.
سرمای آب بدن گرمم و یخ کرد .
داشتم میرفتم ته رودخونه . دست و پا نمیزدم شنا نمیکردم. دیگه تقریبا رسیدم به ته اگه من بمیرم جونگ سوک زنده میمونه نه اول انتقاممو ازش میگیرم بعد.
شروع کردم به شنا کردن خودمو رسوندم به سطح آب.
وقتی از رودخونه اومدم بیرون شروع کردم به سرفه کردن.
"مکس"
&دکتر چیشد(نگران)
€ هم حال خودشون خوبه هم حال بچه اشون
چ..چی بچه ات بارداره
&چی
€بانو حامله هستن
&از کیه
€نمیدونم
باورم نمیشد ات حامله است مگه میشه.
ارباب بچه داره.
&خیلی خب میتونی بری
دکتر رفت نشستم پیش ات
&چرا تو انقدر زجر میکشی ات چرا ...چرا وقتی که باید بگی به ارباب داره پدر میشه همچنین اتفاقی بیوفته ...من باور دارم که تو خیانت نکردی قبول دارم.که تو کاری نکردی
داشتم با ات حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد اسم شین جه بود
&چیه
¥ارباب...
با اسم ارباب از جام بلند شدم
&چی ارباب چی
¥بیهوش افتاده کنار رودخونه مشکی هم اینجاست
& من الان میام سریع از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت حیاط.
"پرش زمانی"
رسیدم به رودخونه جسم بی جون ارباب و دیدم که کنار رودخونه بود سریع رفتم سمتش نبضش کند بود
انداختمش رو کولم و گذاشتمش رو مشکی خودمم سوار شدم .
¥تو برو ماهم میایم
&هعی برو حیوون
مشکی شروع کر به حرکت کردن.
رسیدیم به عمارت و ارباب و انداختم رو کولم
نگهبانا منو که دیدین سریع اومدن سمتم ارباب و از من گرفتن
رفتیم داخل عمارت
همه اومدن سمتمون اما اهمیت ندادم الان فق حال ارباب مهم بود سریع بردمش سمت اتاق....
___________________
ببخشید که دیر میزارم درسام زیاده😔💔😭
#فیک
#جیهوپ
#کره_جنوبی
#بی_تی_اس
۷.۳k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.