آن روزه بارانی💦🖤
آن روزه بارانی💦🖤
★ 🎀 پارت 2 🎀 ★
جیمین: کاغذاتونم خیس شد ببخشید
رزی: عیبی نداره کپی دارم ازشون
راوی : کاغذا رو جمع کرد رزی با کمک جیمین و هر کدومشون رفتن پی زندگیشون 👩💼
پایان صحبت راوی👩🍳
رزی: رفتم خونه خیلی خوابم می یومد سریع رفتم تو اتاقم و رو ی تخت دراز کشیدم یهوو خوابم برد وقتی بیدارشدم ساعت ۷صبح بود ساعت ۸ باید می رفتم شرکت سریع دست و روم رو شستم صبحونه خوردم رفتم حمام بعد لباسام رو پوشیدم و پیاده رفتم خونه چون ماشینم تو پارکینگ شرکت بود🤦🏻♀
تا پا گذاشتم داخل شرکت یهوو منشی گفت
منشی: سلام خانم پارک صبحتون بخیر
رزی : سلام صبح توهم بخیره خبریه
منشی : مگه یادتون رفته تا یک ربع دیگه جلسه دارید
رزی : واییی یادم رفت
راوی : جلسه شروع
داشتن درمورد بار ها صحبت می کردن جلسه تموم شد
پاییان صحبت راوی
رزی: جلسه تموم رفتم تودفترم تا بقیه کارام رو انجام بعد چند ساعت گذشت نگا ساعت کردم ساعت ۵ بود رفتم خونه
که یهوو دیدم
آن روزه بارانی💦🖤
پایان پارت 2_🦋
★ 🎀 پارت 2 🎀 ★
جیمین: کاغذاتونم خیس شد ببخشید
رزی: عیبی نداره کپی دارم ازشون
راوی : کاغذا رو جمع کرد رزی با کمک جیمین و هر کدومشون رفتن پی زندگیشون 👩💼
پایان صحبت راوی👩🍳
رزی: رفتم خونه خیلی خوابم می یومد سریع رفتم تو اتاقم و رو ی تخت دراز کشیدم یهوو خوابم برد وقتی بیدارشدم ساعت ۷صبح بود ساعت ۸ باید می رفتم شرکت سریع دست و روم رو شستم صبحونه خوردم رفتم حمام بعد لباسام رو پوشیدم و پیاده رفتم خونه چون ماشینم تو پارکینگ شرکت بود🤦🏻♀
تا پا گذاشتم داخل شرکت یهوو منشی گفت
منشی: سلام خانم پارک صبحتون بخیر
رزی : سلام صبح توهم بخیره خبریه
منشی : مگه یادتون رفته تا یک ربع دیگه جلسه دارید
رزی : واییی یادم رفت
راوی : جلسه شروع
داشتن درمورد بار ها صحبت می کردن جلسه تموم شد
پاییان صحبت راوی
رزی: جلسه تموم رفتم تودفترم تا بقیه کارام رو انجام بعد چند ساعت گذشت نگا ساعت کردم ساعت ۵ بود رفتم خونه
که یهوو دیدم
آن روزه بارانی💦🖤
پایان پارت 2_🦋
۷.۴k
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.