{در روزه ازدواج جدید }
{در روزه ازدواج جدید }
پارت ۳۸
سخت تر از همیه این حرفا های که دختره زد فقد
این هست که گقتن ایکه یکی بهت بگه برام مهمی اما با مروری زمان متوجه میشی که براش مهم نبودی
نگاهش رو از رویه زمین برداشت و به در مدرسه دوخت
با خودش زمزمه کرد
// بهت قول میدم ات این حرفات به دردم میخوره //
همیه پچه های اون مدرسه داشت به جیمین نگاه میکردن
جیمین زود اونحا رو ترک کزد و از مدرسه خارج شد
تهیونگ که تو اوتاق زندونی اش کرده بودن داد و بیداد میکرد
ات از نی سان خواست که تهیونگ رو تو اوتاق زندانی کنه تا اگه اون باشه نمیزاره ات حرف ههاش رو به جیمین به
تهیونگ : نی سان مگه دستم بهت نرسه این درو باز کن
جین که تو اوتاق اش نشسته بود با کوشی اش ور میرفت و با دیدن ان فیلم شک شد تا تنا شدن آن فیلم شک رویه صندلی نششته بود
وقتی از اوتاق اش خارج شد با صدایه تهیونگ به سمت کلاص خالی رفت و زود در ذوتاق رو باز کرد
جین : کیم تهیونگ اینجا چیکار میکنی
تهیومگ استاد نی سان منو ایجا قفل کرده بود
جین : شاید بخاطره این معضوع
گوشی اش رو به سمت تهیونگ قرار گرفت و فیلم رو به تماشا گذاشت
وقتی فیلم تمام شد تهیونگ شکه ایستاده بود و با خودش گفت
// پس یعنی نی سان برایه همین منو اینجا زندانی کرد خدا میدونه جیمین هالش چطوره //
تهیونگ زود به سمت نی سان رفت
》》》》》》》》》》》》》》
هوسوک وقتی فیلم رو دید شکه رویه صندلی نشست و با خودش زمزمه کرد
// ات چرا اینجوری رفتار کرد مگه عاشقش نبود خدا میدونه هالش چطوره //
زود به سمت مدرسه رفت از اونجایی که هوسوک درس نمیخوند تو کار خونه بود
یونگی که مشغول کاراش بود ها یون زود وارد اتاق شد یونگی نگران گفت
یونگی : خانم ها یون چیشده
ها یون : اقایه مین باید اینو ببنید
ها یون گوشی اش رو جلو برد و به تماشا آن فیلم با یونگی شد
یونگی وقتی تمام فیلم رو دید با بفس تکیه به صندلی اش شد
ها یون : اقایه مین نخواهید چیزی بگین
یونگی : نه فقد خیلی نگران ات هستم
ها یون : اون که هالش خوب بود
یونگی : نه اون فدا کاری کرده دخترم قلبشو فدا کرد یعنی هالش چطوره خوبه یا نه
》》》》》》》》》》》》》
مادر جیمین که مشغول دیدنه همان فیلم بود و خندی زد
م/ج : خوب شد دیگه جیمین حتی بهش نزدیک هم نمیشه
》》》》》》》》》》》》
پارت ۳۸
سخت تر از همیه این حرفا های که دختره زد فقد
این هست که گقتن ایکه یکی بهت بگه برام مهمی اما با مروری زمان متوجه میشی که براش مهم نبودی
نگاهش رو از رویه زمین برداشت و به در مدرسه دوخت
با خودش زمزمه کرد
// بهت قول میدم ات این حرفات به دردم میخوره //
همیه پچه های اون مدرسه داشت به جیمین نگاه میکردن
جیمین زود اونحا رو ترک کزد و از مدرسه خارج شد
تهیونگ که تو اوتاق زندونی اش کرده بودن داد و بیداد میکرد
ات از نی سان خواست که تهیونگ رو تو اوتاق زندانی کنه تا اگه اون باشه نمیزاره ات حرف ههاش رو به جیمین به
تهیونگ : نی سان مگه دستم بهت نرسه این درو باز کن
جین که تو اوتاق اش نشسته بود با کوشی اش ور میرفت و با دیدن ان فیلم شک شد تا تنا شدن آن فیلم شک رویه صندلی نششته بود
وقتی از اوتاق اش خارج شد با صدایه تهیونگ به سمت کلاص خالی رفت و زود در ذوتاق رو باز کرد
جین : کیم تهیونگ اینجا چیکار میکنی
تهیومگ استاد نی سان منو ایجا قفل کرده بود
جین : شاید بخاطره این معضوع
گوشی اش رو به سمت تهیونگ قرار گرفت و فیلم رو به تماشا گذاشت
وقتی فیلم تمام شد تهیونگ شکه ایستاده بود و با خودش گفت
// پس یعنی نی سان برایه همین منو اینجا زندانی کرد خدا میدونه جیمین هالش چطوره //
تهیونگ زود به سمت نی سان رفت
》》》》》》》》》》》》》》
هوسوک وقتی فیلم رو دید شکه رویه صندلی نشست و با خودش زمزمه کرد
// ات چرا اینجوری رفتار کرد مگه عاشقش نبود خدا میدونه هالش چطوره //
زود به سمت مدرسه رفت از اونجایی که هوسوک درس نمیخوند تو کار خونه بود
یونگی که مشغول کاراش بود ها یون زود وارد اتاق شد یونگی نگران گفت
یونگی : خانم ها یون چیشده
ها یون : اقایه مین باید اینو ببنید
ها یون گوشی اش رو جلو برد و به تماشا آن فیلم با یونگی شد
یونگی وقتی تمام فیلم رو دید با بفس تکیه به صندلی اش شد
ها یون : اقایه مین نخواهید چیزی بگین
یونگی : نه فقد خیلی نگران ات هستم
ها یون : اون که هالش خوب بود
یونگی : نه اون فدا کاری کرده دخترم قلبشو فدا کرد یعنی هالش چطوره خوبه یا نه
》》》》》》》》》》》》》
مادر جیمین که مشغول دیدنه همان فیلم بود و خندی زد
م/ج : خوب شد دیگه جیمین حتی بهش نزدیک هم نمیشه
》》》》》》》》》》》》
۷.۵k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.