پارت 48
#پارت_48
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
بی رمق مسیر اتاقمو و طی کردم و شروع کردم به حاضر شدن برای استارت یه روز مزخرف دیگه!!
پد بهداشتیمو با یه پد نو عوض کردم و یه پد اضافه ام داخل کوله ام گذاشتم تا مجدد ب.گ.ا نرم!!
پوفی کشیدم و شلوار مدرسه امو پوشیدم و رفتم جلو آینه و تا موهامو شونه کنم!!
موهامو بافتمو از روی میز بادی اسپلشمو برداشتم و یکم به بدنم زدم.
مانتو و مقنعه امو از رو تخت برداشتم و بعد از تکمیل شدن همه چی از تو آینه چشمکی به خودم زدم و گفتم:
+اخ قربون خودم برمممم!!
از زیر پام کوله امو برداشتم و از اتاق زدم بیرون!!
بابا روی مبل نشسته بود و دستشو روی سرش گذاشته بود!!
آروم لب زدم:
+سلام بابایی صبح بخیر!!
کلافه دستشو به نشونه سلام بالا آورد که گفتم:
+بابایی من دیرم شده امروز خودتون صبحانه یه چی بخورید!!
با لبخند گفت:
-باشه بابا جان برو به سلامت!!
درو باز کردم و اومدم کتونیمو بپوشم که با چیزی که دیدم آه از نهادم بلند شد:
+خدایاااااااااا چقدر من بدبختمممم آخه...
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
بی رمق مسیر اتاقمو و طی کردم و شروع کردم به حاضر شدن برای استارت یه روز مزخرف دیگه!!
پد بهداشتیمو با یه پد نو عوض کردم و یه پد اضافه ام داخل کوله ام گذاشتم تا مجدد ب.گ.ا نرم!!
پوفی کشیدم و شلوار مدرسه امو پوشیدم و رفتم جلو آینه و تا موهامو شونه کنم!!
موهامو بافتمو از روی میز بادی اسپلشمو برداشتم و یکم به بدنم زدم.
مانتو و مقنعه امو از رو تخت برداشتم و بعد از تکمیل شدن همه چی از تو آینه چشمکی به خودم زدم و گفتم:
+اخ قربون خودم برمممم!!
از زیر پام کوله امو برداشتم و از اتاق زدم بیرون!!
بابا روی مبل نشسته بود و دستشو روی سرش گذاشته بود!!
آروم لب زدم:
+سلام بابایی صبح بخیر!!
کلافه دستشو به نشونه سلام بالا آورد که گفتم:
+بابایی من دیرم شده امروز خودتون صبحانه یه چی بخورید!!
با لبخند گفت:
-باشه بابا جان برو به سلامت!!
درو باز کردم و اومدم کتونیمو بپوشم که با چیزی که دیدم آه از نهادم بلند شد:
+خدایاااااااااا چقدر من بدبختمممم آخه...
۴.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.