ازدواج بی عشق
پارت 10
کوک رفت و من و جیا مشغول بازی شدیم و من به خاطر بیا به خاطر اینکه دیگه از اون پسره کمک نگیرم همونجا خوابیدم
صبح
ویو کوک
بیدار شدم یه دوش پنج مینی گرفتم و لباس پوشیدم و اومدم برم بیرون که طبق عادت او به جیا سر زدم که دیدم آت داره تاتی تاتی و با کلی دردسر میاد بیرون
کوک:فکر کنم کمک میخوای(کوک و آت حرفاشونو آروم میزنن که جیا بیدار نشه)
آت:نخیر
کوک:باشه پس من رفتم
آت:هوفففف باشه باشه کمک میخوام
کوک:بگو لطفاً خواهش میکنم
آت:نمیخوام
کوک: پس خدافظ
آت :باشه باشه
آت:للللطفاااا کککمممکم کن خواااهش میکنم(با نفرت)
کوک:باشه
رفتم آت براید بغل کردم و آوردمش طبقه پایین
کوک:فکر کنم دیسک کمر گرفتم
آت:دیسک کمر؟؟من سبک تر از یه پشم
کوک:معلومه
آت:به خاطر گچ
راست میگفت خیلی سبک بود و یه زره وزنم که داشت به خاطر گچ بود صبحونمو خوردم و رفتم لباسام عوض کردم دوباره رفتم اتاق جیا که دیدم بلند شده و نشسته و هنگ کرده
کوک:باز که هنگ کردی
جیا:بابااا
کوک:چیه دخترم
جیا:گلوم درد میکنه و بدنم به طور وحشتناک درد میکنه
کوک:چی بزار ببینم تب نداری
دست زدم به پیشونیش و دیدم خیلی داغه ترسیدم درازش کردم و رفتم پایین
ویو آت
داشتم صبحونه میخوردم که دیدم کوک با سرعت داره میاد پایین
آت:چی شده
کوک:جی جی جیا حالش خوب نیست
آت :چیی منو ببر بالا
که دیدم بدون جر و بحث منو براید بغل کردو برد اتاق جیا رفتم دست زدم به پیشونیش دیدم خیلی داغه من قبلاً دوره دیده بودم برای همچین وقت هایی
آت :اول باید تبشو پایین بیاریم
کوک:چجوری
آت:برو یکم آب با حوله تمیز بیار
کوک:باشه
رفت کوک و وسایلو آورد و حوله رو خیس کردم و گذاشتم روی سرش که یهو
جیا:بابا
کوک:چیه دخترم چیزی میخوایی
جیا:اوهوم
کوک:چی دخترم
جیا :......
کوک رفت و من و جیا مشغول بازی شدیم و من به خاطر بیا به خاطر اینکه دیگه از اون پسره کمک نگیرم همونجا خوابیدم
صبح
ویو کوک
بیدار شدم یه دوش پنج مینی گرفتم و لباس پوشیدم و اومدم برم بیرون که طبق عادت او به جیا سر زدم که دیدم آت داره تاتی تاتی و با کلی دردسر میاد بیرون
کوک:فکر کنم کمک میخوای(کوک و آت حرفاشونو آروم میزنن که جیا بیدار نشه)
آت:نخیر
کوک:باشه پس من رفتم
آت:هوفففف باشه باشه کمک میخوام
کوک:بگو لطفاً خواهش میکنم
آت:نمیخوام
کوک: پس خدافظ
آت :باشه باشه
آت:للللطفاااا کککمممکم کن خواااهش میکنم(با نفرت)
کوک:باشه
رفتم آت براید بغل کردم و آوردمش طبقه پایین
کوک:فکر کنم دیسک کمر گرفتم
آت:دیسک کمر؟؟من سبک تر از یه پشم
کوک:معلومه
آت:به خاطر گچ
راست میگفت خیلی سبک بود و یه زره وزنم که داشت به خاطر گچ بود صبحونمو خوردم و رفتم لباسام عوض کردم دوباره رفتم اتاق جیا که دیدم بلند شده و نشسته و هنگ کرده
کوک:باز که هنگ کردی
جیا:بابااا
کوک:چیه دخترم
جیا:گلوم درد میکنه و بدنم به طور وحشتناک درد میکنه
کوک:چی بزار ببینم تب نداری
دست زدم به پیشونیش و دیدم خیلی داغه ترسیدم درازش کردم و رفتم پایین
ویو آت
داشتم صبحونه میخوردم که دیدم کوک با سرعت داره میاد پایین
آت:چی شده
کوک:جی جی جیا حالش خوب نیست
آت :چیی منو ببر بالا
که دیدم بدون جر و بحث منو براید بغل کردو برد اتاق جیا رفتم دست زدم به پیشونیش دیدم خیلی داغه من قبلاً دوره دیده بودم برای همچین وقت هایی
آت :اول باید تبشو پایین بیاریم
کوک:چجوری
آت:برو یکم آب با حوله تمیز بیار
کوک:باشه
رفت کوک و وسایلو آورد و حوله رو خیس کردم و گذاشتم روی سرش که یهو
جیا:بابا
کوک:چیه دخترم چیزی میخوایی
جیا:اوهوم
کوک:چی دخترم
جیا :......
۴.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.