my torturet
P3
ا.ت ویو
رفتم و وسایلم و گذاشتم داخل اتاقی که قرار بود توش زندگی کنم
بعدش دوباره رفتم تو اتاق تهیونگ
تق تق تق
تهیونگ:بله؟
ا.ت:من اومددمم
تهی.نگ:ای بابا
ا.ت:سعی کن باهام بسازی چون من قراره پشت باشم
تهیونگ:از کجا معلوم مثل خدمتکار های دیگه نری؟
ا.ت:گفتم که پرو تر از این حرفام
تهیونگ: باشه
ا.ت:کتاب دوست داری؟
تهیونگ:اره
ا.ت:پس من یه کتاب میخونم تو هم گوش کن
تهیونگ:نمیخوام
ا.ت:لج نکن تو باید استراحت کنی
ا.ت:اول بیا کمکت کنم دراز بکشی رو تخت
تهیونگ:تو وزن من و میتونی تحمل کنی آخه بچه؟
ا.ت:معلومه که میتونم
تهیونگ:باشه بیا سعی کن
ا.ت رفت جلو تهیونگ پشت شو کرد بهش و تهیونگ هم سوارش و دخترک پسر و به زور برد سمت تخت کمک کرد دراز بکشه
ا.ت:خب گوش کن
ا.ت:به نام او
مقدمه عشق احساسی عجیب است که همه آن را تجربه میکنند ولی میدونید هر عشق پایانش خوب نیست
تهیونگ که داشت با آرامش صدای ا.ت و گوش میکرد و با دقت به اعضای صورت نگاهی انداخت چشم ها بزرگ و درشت صورتی سفید و لب های نازک ولی پر واقعا زیبا بود
صدای دلنشینی داشت
ا.ت:خب چطور بود
تهیونگ:ها؟
ا.ت:فصل اول کتاب و میگم؟
تهیونگ:خوب بود
تهیونگ:حالا زود باش برو میخوام بخوابم
ا.ت:باشه خواب خوبی ببینی
ا.ت هم رفت به سمت اتاق خود شو به خواب عمیقی فرو رفت
برای پارت بعدی نیازی به شرط نداریم ولی لطفا لایک و فالو کنید
آها راستی بچه ها یه تغییر تو فیک داشتم
سن ا.ت:۱۹
سن تهیونگ:۳۱
سنشون و تغییر دادم چون اتفاق جالبی تو فیک می افته
ا.ت ویو
رفتم و وسایلم و گذاشتم داخل اتاقی که قرار بود توش زندگی کنم
بعدش دوباره رفتم تو اتاق تهیونگ
تق تق تق
تهیونگ:بله؟
ا.ت:من اومددمم
تهی.نگ:ای بابا
ا.ت:سعی کن باهام بسازی چون من قراره پشت باشم
تهیونگ:از کجا معلوم مثل خدمتکار های دیگه نری؟
ا.ت:گفتم که پرو تر از این حرفام
تهیونگ: باشه
ا.ت:کتاب دوست داری؟
تهیونگ:اره
ا.ت:پس من یه کتاب میخونم تو هم گوش کن
تهیونگ:نمیخوام
ا.ت:لج نکن تو باید استراحت کنی
ا.ت:اول بیا کمکت کنم دراز بکشی رو تخت
تهیونگ:تو وزن من و میتونی تحمل کنی آخه بچه؟
ا.ت:معلومه که میتونم
تهیونگ:باشه بیا سعی کن
ا.ت رفت جلو تهیونگ پشت شو کرد بهش و تهیونگ هم سوارش و دخترک پسر و به زور برد سمت تخت کمک کرد دراز بکشه
ا.ت:خب گوش کن
ا.ت:به نام او
مقدمه عشق احساسی عجیب است که همه آن را تجربه میکنند ولی میدونید هر عشق پایانش خوب نیست
تهیونگ که داشت با آرامش صدای ا.ت و گوش میکرد و با دقت به اعضای صورت نگاهی انداخت چشم ها بزرگ و درشت صورتی سفید و لب های نازک ولی پر واقعا زیبا بود
صدای دلنشینی داشت
ا.ت:خب چطور بود
تهیونگ:ها؟
ا.ت:فصل اول کتاب و میگم؟
تهیونگ:خوب بود
تهیونگ:حالا زود باش برو میخوام بخوابم
ا.ت:باشه خواب خوبی ببینی
ا.ت هم رفت به سمت اتاق خود شو به خواب عمیقی فرو رفت
برای پارت بعدی نیازی به شرط نداریم ولی لطفا لایک و فالو کنید
آها راستی بچه ها یه تغییر تو فیک داشتم
سن ا.ت:۱۹
سن تهیونگ:۳۱
سنشون و تغییر دادم چون اتفاق جالبی تو فیک می افته
۵.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.