🖤دریای سیاه🖤پارت دومــ🖤
یه قایق کوچیک ماهیگیری
به سرم برخورد کرده بود.
قایقه کاپیتانی نداشت.
وقتی بچه ها داشتن آب
بازی میکردن نخ قایق پاره
شده بود. از سرم مثل آبشار
خون می اومد. رو آب شناور
شدع بودم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
با دیدن یونا تو اون وضعیت
، جیغ کشیدم و افتادم .
چــــوها که هنوز یونا رو
ندیده بود، به سمتم امد.
چوها: آچا! حالت خوبه؟
دستم که میلرزید رو بلند
کردم و به یونا اشاره کردم.
یه پسر جوون، داشت کمکش
میکرد! یونا رو از آب خارج
کرد و تکه ای از پیراهنش
که کنده بود رو روی زخم
یونا فشار میداد. به پسر
دیگه ای که به نظر میرسید
دوستش باشه، اشاره کرد که
به بیمارستان زنگ بزنه.
تمام انرژیمو جمع کردم و به
سمت یونا دویدم. کنارش
افتادم. پسره: شما دوستشین؟
من: بله! حالش خوبه؟
پسره: نمیدونم. باید منتظر
آمبولانس باشیم. من جی هوپ
هستم. شما؟ من: آچا.
صــدای آمبولانس اومد و مکالمه
ما رو نصفه نیمه گذاشت.
(پارت بعد ۱۱ لایک)
به سرم برخورد کرده بود.
قایقه کاپیتانی نداشت.
وقتی بچه ها داشتن آب
بازی میکردن نخ قایق پاره
شده بود. از سرم مثل آبشار
خون می اومد. رو آب شناور
شدع بودم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
با دیدن یونا تو اون وضعیت
، جیغ کشیدم و افتادم .
چــــوها که هنوز یونا رو
ندیده بود، به سمتم امد.
چوها: آچا! حالت خوبه؟
دستم که میلرزید رو بلند
کردم و به یونا اشاره کردم.
یه پسر جوون، داشت کمکش
میکرد! یونا رو از آب خارج
کرد و تکه ای از پیراهنش
که کنده بود رو روی زخم
یونا فشار میداد. به پسر
دیگه ای که به نظر میرسید
دوستش باشه، اشاره کرد که
به بیمارستان زنگ بزنه.
تمام انرژیمو جمع کردم و به
سمت یونا دویدم. کنارش
افتادم. پسره: شما دوستشین؟
من: بله! حالش خوبه؟
پسره: نمیدونم. باید منتظر
آمبولانس باشیم. من جی هوپ
هستم. شما؟ من: آچا.
صــدای آمبولانس اومد و مکالمه
ما رو نصفه نیمه گذاشت.
(پارت بعد ۱۱ لایک)
۴.۹k
۱۲ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.