فیک جداناپذیر پارت ۱۱۰
فیک جداناپذیر پارت ۱۱۰
استاید دوم لباس ات
از زبان ات
زیر پالتوم یه لباس تقریباً تنگ پوشیده بودم و زیپ پالتو رو باز گزاشته بودم از پله ها رفتم پایین که جونگ کوک رو تو سالن دیدم پشتش به من بود بخاطر همین متوجه حضورم نشد تا آروم اسمشو صدا زدم برگشت سمتم اما تا اینکه برگشت و باهاش رو در رو شدم از دیدنم ماتش برده بود
از زبان جونگ کوک
تو سالن منتظرش بودم تا پرنسسم بیاد پیشم قرار بود ببرمش یه جای دور که فقط خودمون دو نفر توش صفا کنیم و هیچکسی هم مزاحم مون نشه
حداقل تا قبل از اینکه یک روز ترکم کنه می خوام کاملا کل شبانه روز رو کنارش باشم با وجود اینکه می دونم قراره چه خاطرات زجرآور و غمناکی رو برای خودم رقم بزنم ولی ارزشش رو داره
همینطور که منتظرش بودم یدفه اسممو از از دهنش شنیدن که به گوشم می رسید تا قبل از این هیچ حسی نسبت به اسمم نداشتم اما الان فقط وقتی دوست دارم که اون صدام کنه
برگشتم سمتش اما از چیزی که محو شده بودم نتونستم حتی برای یک ثانیه ازش چشم بردارم
اما وقتی دستاشو جلوم حرکت داد و اسممو صدا زد به خودم اومدم
ظاهراً این حرف حساب حالیش نمیشه واقعا باید فلجش کنم که بفهمه نباید همچین لباسایی رو برای کس دیگه ای بجز من بپوشه زیپ پالتوشم که نبسته بود کمر باریک و بالاتنش کاملا معلوم بود
با این کاراش بالاخره یا یه کار دست من میده یا خودش
گفتم: این چه لباسیه که پوشیدی نکنه دلت می خواد اون روی سگ منو بالا بیاری؟
ات: واااااایی میشه انقدر دیگه گیر ندی و فقط همین یه بار هم که شده ازم ایراد نگیری؟ لباسم خوبه دیگه کاملا پوشیده ی پوشیدم مگه گشت ارشادی انقدر گیر میدی؟ می خوای اصلأ چادر سرم کنم؟
جونگ کوک: اون اندام فقط مال منه قرار نیست کسی چیزی رو که فقط مال خودمه رو ببینه
تو همین حین صدای میلی به گوشمون رسید
میلی: چیشده شما ها باز دعوا تون شده جونگ کوک تو هم دیگه انقدر ازش ایراد نگیرد
ات: میلی تو یه چیزی بهش بگو همش بهم گیر میده هر کاری ک میکنم یه بهونه ای میگیره (داشت خودشو برای میلی ناز می کرد و خودشو مظلوم واقع می کرد)
میلی: جونگ کوک فقط یکم اگه می تونی خودتو کنترل کن
حوصله بحث کردن رو نداشتم نمی خواستم لحظات خوشمونو از اول آغاژش خراب کنم بخاطر همین سکوت کردم
گفتم: خیله خب آماده ای پرنسس؟
ات: ساکمو هنوز از اتاقم نیاوردم صبر کن برم بیارمش
تا خواست بره گفتم: نیازی نیست من از قبل همه چی رو آماده کردم فقط خودتی که باید کنارم باشی من فقط تو رو با خودم میبرم
رفتم پیشش و دستشو گرفتم که صدای جنی از بالای پله ها اومد
جنی: جایی می رفتین؟ بدون اینکه به ما چیزی بگین دارین میرین خوش گذرونی؟ خیلی نامردین شب کریسمس رو بدون شما چیکار کنیم؟ (دو روی بدجنس)
استاید دوم لباس ات
از زبان ات
زیر پالتوم یه لباس تقریباً تنگ پوشیده بودم و زیپ پالتو رو باز گزاشته بودم از پله ها رفتم پایین که جونگ کوک رو تو سالن دیدم پشتش به من بود بخاطر همین متوجه حضورم نشد تا آروم اسمشو صدا زدم برگشت سمتم اما تا اینکه برگشت و باهاش رو در رو شدم از دیدنم ماتش برده بود
از زبان جونگ کوک
تو سالن منتظرش بودم تا پرنسسم بیاد پیشم قرار بود ببرمش یه جای دور که فقط خودمون دو نفر توش صفا کنیم و هیچکسی هم مزاحم مون نشه
حداقل تا قبل از اینکه یک روز ترکم کنه می خوام کاملا کل شبانه روز رو کنارش باشم با وجود اینکه می دونم قراره چه خاطرات زجرآور و غمناکی رو برای خودم رقم بزنم ولی ارزشش رو داره
همینطور که منتظرش بودم یدفه اسممو از از دهنش شنیدن که به گوشم می رسید تا قبل از این هیچ حسی نسبت به اسمم نداشتم اما الان فقط وقتی دوست دارم که اون صدام کنه
برگشتم سمتش اما از چیزی که محو شده بودم نتونستم حتی برای یک ثانیه ازش چشم بردارم
اما وقتی دستاشو جلوم حرکت داد و اسممو صدا زد به خودم اومدم
ظاهراً این حرف حساب حالیش نمیشه واقعا باید فلجش کنم که بفهمه نباید همچین لباسایی رو برای کس دیگه ای بجز من بپوشه زیپ پالتوشم که نبسته بود کمر باریک و بالاتنش کاملا معلوم بود
با این کاراش بالاخره یا یه کار دست من میده یا خودش
گفتم: این چه لباسیه که پوشیدی نکنه دلت می خواد اون روی سگ منو بالا بیاری؟
ات: واااااایی میشه انقدر دیگه گیر ندی و فقط همین یه بار هم که شده ازم ایراد نگیری؟ لباسم خوبه دیگه کاملا پوشیده ی پوشیدم مگه گشت ارشادی انقدر گیر میدی؟ می خوای اصلأ چادر سرم کنم؟
جونگ کوک: اون اندام فقط مال منه قرار نیست کسی چیزی رو که فقط مال خودمه رو ببینه
تو همین حین صدای میلی به گوشمون رسید
میلی: چیشده شما ها باز دعوا تون شده جونگ کوک تو هم دیگه انقدر ازش ایراد نگیرد
ات: میلی تو یه چیزی بهش بگو همش بهم گیر میده هر کاری ک میکنم یه بهونه ای میگیره (داشت خودشو برای میلی ناز می کرد و خودشو مظلوم واقع می کرد)
میلی: جونگ کوک فقط یکم اگه می تونی خودتو کنترل کن
حوصله بحث کردن رو نداشتم نمی خواستم لحظات خوشمونو از اول آغاژش خراب کنم بخاطر همین سکوت کردم
گفتم: خیله خب آماده ای پرنسس؟
ات: ساکمو هنوز از اتاقم نیاوردم صبر کن برم بیارمش
تا خواست بره گفتم: نیازی نیست من از قبل همه چی رو آماده کردم فقط خودتی که باید کنارم باشی من فقط تو رو با خودم میبرم
رفتم پیشش و دستشو گرفتم که صدای جنی از بالای پله ها اومد
جنی: جایی می رفتین؟ بدون اینکه به ما چیزی بگین دارین میرین خوش گذرونی؟ خیلی نامردین شب کریسمس رو بدون شما چیکار کنیم؟ (دو روی بدجنس)
۲۴.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.