۵۷

جیمی درحالی که وزنش رو روی یه پا انداخته بود نگاه سریعی به ایان انداخت و گفت: اِ...فک نکنم راجب ما صدق کنه...اونجوری نگام نکن تو شبگردی نه من...
ایان زبونشو به لپش فشرد و بعد به لپ دیگش فشرد و گفت: هه...
-نوا کجاست؟
-‏نمیدونم ندیدمش الان.
-‏بیا بریم پیداش ک...
جیمی هنوز حرفش قطع نشده بود که صدای قهقهه گوشخراشی به گوش رسید؛ سر میز سایرن ها نیکلاس هیپ با دقت خاصی اداش غش کردن درمیاورد؛ خودشو به طور نمایشی روی زمین انداخت و بعد شتابرده بلند شد؛ کلعو واتسون که ادای اومدن رو درمی‌آورد با شونه نیکلاس برخورد کرد و توی بغلش افتاد و ادای درامای عاشقانه رو درآوردن؛ خیلی واضح بود مثل یه نمایش تعاتره....
تمام مدت جان کاردوس که روی میز مقابلشون نشسته بود با تمام وجود قهقهه میزد و دست هاشو به پاش میکوبید؛
جیمی وزنش رو روی یه پا انداخت و یک ابروشو بالا داد و گفت: هه!...اون لاشیا دارن ادای تورو درمیارن.
ایان موهاشو به عقب هل داد؛ پوزخندی زد و گفت: می‌دونم.
ناگهان ایان عصبانی با سرعت از بقل جیمی رد شد و با گام های بلند خودشو به نیکلاس رسوند و مشت محکمی تو صورتش زد که پخش زمین شد؛ آهی کشید و با چهره‌ ی درهم از درد گفت: چه غلطی کردی وایورن عوضی...
-اخرین بارت باشه!