عشق در پیست *پارت16
(میخوام زودتر این فیکو تموم کنم تا سناریو و تک پارتی بذارمممم🙃✨)
ویو ا/ت:
وقتی چشامو باز کردم تو بغل تهیونگ بودم مثل بشه کوشولوها خوابیده بود باورم نمیشه این بشر یه مافیاست ..برای این لپ نرم و لبای پفکیش 50 کیلو قند تو دلم آب شد دیگه تاب نیاوردم و یه بوسه سطحی از لباش برداشتم خواستم برم کنار که دستاش دورم حلقه شد وروم خیمه زد ولبامو عمیق بوسید...
ا/ت:مگه تو خواب نبودی؟!*خجالت زده
ته:چطور مگه نکنه خجالت کشیدی؟!*لبخند مستطیلی
ا/ت:نخیرشم*کیوت
ته:اونقد کیوتی که میخوام همینجاا بخورمت فندق
ا/ت:مستر کیم منو نمیشه تو یه وعده صرف کرد
ته:درسته من شمارو تا آخر عمر صرف میکنم رز مشکیم (واسه این دیالوگ عرررر زدم)
ا/ت:فضا خیلی شاعرانه شد ولی من جیش دارم باید برم دسشویی برو کنار*به شدت کیوت
ته (بچه داشت جررمیخورد)
پرش زمانی به یه ماه بعد
ویو ا/ت :
توی این یه ماه اتفاقات زیادی برامون افتاد..تهیونگ بابامو به خارج از کشور منتقل کرد که دیگه نتونه برگرده وجیمین هم زیر شکنجه های تهیونگ دوام نیاورد ..میا و جیهوپ باهم تورابطه ان ..مامانم پیشه خالم یعنی مامان میا میمونه ..به اسرار تهیونگ ما تویه عمارت جدید میمونیم من و ته باهم به عبارتی از پسرا جداشدیم...درمورد مامانم و بابای واقعیم فهمیدم که مامانم وقتی منو به دنیا آورده مرده و بابام بع خاطر همین خودکشی کرده و منو به پرورشگاه بردن..اولش خیلی ناراحت بودم ولی تهیونگ خیلی خوب مراقبم بود ونذاشت زیاد روم تاثیر بذاره..
ساعت نزدیکای 11بود که تهیونگ زنگ زد..
ا/ت:سلام ته خوبی؟
ته:سلام نفسم ..من خوب نیستم دلم برات خیلی تنگ شدههه
ا/ت:وا تهیونگ تو 2 ساعت پیش خونه بودیاا
ته:من هر ثانیه دلتنگتم
ا/ت:باشه حالا خودتو لوس نکن*خنده
ته:خیلی خب بیب زنگ زدم بگم که امشب
میخوایم با پسرا بریم بار فک کنم میاهم میاد میخوای توهم بیای؟!
ا/ت:چرا که نهههههههه حتما میامم*خوشحالل
ته :گوشم کر شد یکم آرومتر*خنده
شب ساعت 8میام دنبالت آماده باشیا
ا/ت:چشم ددی جونممم
ویوته:
این اولین باری بود که ا/ت منو ددی صدا زد یکم برام عجیب بود ولی خوشم اومد خودش چراغ سبز بهم نشون داد ..شبخوبی خواهیم داشت ا/تم...
با لایکو کامنتتون کلی ذوق میکنمم🙃✨
پارت بعدی؟!
ویو ا/ت:
وقتی چشامو باز کردم تو بغل تهیونگ بودم مثل بشه کوشولوها خوابیده بود باورم نمیشه این بشر یه مافیاست ..برای این لپ نرم و لبای پفکیش 50 کیلو قند تو دلم آب شد دیگه تاب نیاوردم و یه بوسه سطحی از لباش برداشتم خواستم برم کنار که دستاش دورم حلقه شد وروم خیمه زد ولبامو عمیق بوسید...
ا/ت:مگه تو خواب نبودی؟!*خجالت زده
ته:چطور مگه نکنه خجالت کشیدی؟!*لبخند مستطیلی
ا/ت:نخیرشم*کیوت
ته:اونقد کیوتی که میخوام همینجاا بخورمت فندق
ا/ت:مستر کیم منو نمیشه تو یه وعده صرف کرد
ته:درسته من شمارو تا آخر عمر صرف میکنم رز مشکیم (واسه این دیالوگ عرررر زدم)
ا/ت:فضا خیلی شاعرانه شد ولی من جیش دارم باید برم دسشویی برو کنار*به شدت کیوت
ته (بچه داشت جررمیخورد)
پرش زمانی به یه ماه بعد
ویو ا/ت :
توی این یه ماه اتفاقات زیادی برامون افتاد..تهیونگ بابامو به خارج از کشور منتقل کرد که دیگه نتونه برگرده وجیمین هم زیر شکنجه های تهیونگ دوام نیاورد ..میا و جیهوپ باهم تورابطه ان ..مامانم پیشه خالم یعنی مامان میا میمونه ..به اسرار تهیونگ ما تویه عمارت جدید میمونیم من و ته باهم به عبارتی از پسرا جداشدیم...درمورد مامانم و بابای واقعیم فهمیدم که مامانم وقتی منو به دنیا آورده مرده و بابام بع خاطر همین خودکشی کرده و منو به پرورشگاه بردن..اولش خیلی ناراحت بودم ولی تهیونگ خیلی خوب مراقبم بود ونذاشت زیاد روم تاثیر بذاره..
ساعت نزدیکای 11بود که تهیونگ زنگ زد..
ا/ت:سلام ته خوبی؟
ته:سلام نفسم ..من خوب نیستم دلم برات خیلی تنگ شدههه
ا/ت:وا تهیونگ تو 2 ساعت پیش خونه بودیاا
ته:من هر ثانیه دلتنگتم
ا/ت:باشه حالا خودتو لوس نکن*خنده
ته:خیلی خب بیب زنگ زدم بگم که امشب
میخوایم با پسرا بریم بار فک کنم میاهم میاد میخوای توهم بیای؟!
ا/ت:چرا که نهههههههه حتما میامم*خوشحالل
ته :گوشم کر شد یکم آرومتر*خنده
شب ساعت 8میام دنبالت آماده باشیا
ا/ت:چشم ددی جونممم
ویوته:
این اولین باری بود که ا/ت منو ددی صدا زد یکم برام عجیب بود ولی خوشم اومد خودش چراغ سبز بهم نشون داد ..شبخوبی خواهیم داشت ا/تم...
با لایکو کامنتتون کلی ذوق میکنمم🙃✨
پارت بعدی؟!
۵.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.