part: 23
کنار جاده وایسادع بودم دستامو تو جیب سوییشرت چرم و مشکی رنگم فرو کردم و نگاهم رو به زمین دوختم و با به بازی گرفتن سنگ ریزه های توی کوچه زیر پوتین هام مشغول شدم
سرمو بلند کردم از دور فرد مشکی پوشی رو دیدم که در طرف دیکه خیابون به تیر برق تکیه داده بود و کلاه مشکی رنکش رو تا وسط صورتش کشیده بود و سرش رو پایین انداخته بود. درسته خیلی وقت نبود میشناسمش ولی این استایل منحصر بفرد و موهای بلندش چیزی نبود که بشه ی شبه فراموشش کرد.
به طرف دیگه خیابون حرکت کردم
با اینکه هر لحظه بهش نزدیک تر میشدم بنظر میرسید هنوز متوجه ام نشده و به صفحه گوشیش که همین الان توی دستش گرفته بود خیره بود
چن قدم باهاش فاصله داشتم
تازه حضورمو حس کرده بود کلاهش رو بالا داد
_اوو پرنسس مارس اومدی
هانا:ارع به موقع رسیدی
کوک: از منتظر گذاشتن بقیه خوشم نمیاد
با سر به هلدینگ پدر عوضیم اشاره کردو گف
_و همچنین خوشم نمیاد منتظر بمونم
راهش رو به سمت مقصد مشترکمون پیش گرف که دستشو گرفتم
_کجا باید صبر کنیم دوربینا خاموش شن
کوک: چقد قراره منتظر بمونیم
همونلحظع روی گوشیم پیام اومد و جوابشو دادم
_30 ثانیه
جلوتر از اون با سرعت حرکت کردم
_عجله کن، همزمان سیستم امنیتی هم هک میشه و تنها راه ورودمونه
شوکه شدنش رو میتونستم حس کنم توجه نکردم و اونم دنبالم راه افتاد
پشت در ورودی قرار داشتیم
کلاهمو پایین کشیدم و گفتم
_3،2،1
با صدای ضعیفی همه دوربین های مداربسته اطرافمون خاموش شد
سرمو بلند کردم از دور فرد مشکی پوشی رو دیدم که در طرف دیکه خیابون به تیر برق تکیه داده بود و کلاه مشکی رنکش رو تا وسط صورتش کشیده بود و سرش رو پایین انداخته بود. درسته خیلی وقت نبود میشناسمش ولی این استایل منحصر بفرد و موهای بلندش چیزی نبود که بشه ی شبه فراموشش کرد.
به طرف دیگه خیابون حرکت کردم
با اینکه هر لحظه بهش نزدیک تر میشدم بنظر میرسید هنوز متوجه ام نشده و به صفحه گوشیش که همین الان توی دستش گرفته بود خیره بود
چن قدم باهاش فاصله داشتم
تازه حضورمو حس کرده بود کلاهش رو بالا داد
_اوو پرنسس مارس اومدی
هانا:ارع به موقع رسیدی
کوک: از منتظر گذاشتن بقیه خوشم نمیاد
با سر به هلدینگ پدر عوضیم اشاره کردو گف
_و همچنین خوشم نمیاد منتظر بمونم
راهش رو به سمت مقصد مشترکمون پیش گرف که دستشو گرفتم
_کجا باید صبر کنیم دوربینا خاموش شن
کوک: چقد قراره منتظر بمونیم
همونلحظع روی گوشیم پیام اومد و جوابشو دادم
_30 ثانیه
جلوتر از اون با سرعت حرکت کردم
_عجله کن، همزمان سیستم امنیتی هم هک میشه و تنها راه ورودمونه
شوکه شدنش رو میتونستم حس کنم توجه نکردم و اونم دنبالم راه افتاد
پشت در ورودی قرار داشتیم
کلاهمو پایین کشیدم و گفتم
_3،2،1
با صدای ضعیفی همه دوربین های مداربسته اطرافمون خاموش شد
۸.۰k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.