❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥part_¹ ❦
«ا.ت ویو»
صبح از خواب بیدار شدم جونگکوک جفتم نبود نمیدونم چرا ولی چندروزه باهام خیلی سرد رفتار میکنه البته رفتار همیشگیه اونه ولی بازم از اینکه خیلی سرد رفتار میکنه عصبی شدم صبحا زود میره شبا هم دیر میاد هوفف بیخیال بلند شدم رفتم یه حمام و بعد چند مین اومدم بیرون در کمدم و باز کردم و یه دست لباس برداشتم و پوشیدم بعدشم موهامو خشک کردم و بالا گوجه ای بستم و یه ارایش لایت کردم بعدشم رفتم طبقه ی پایین
ا.ت: صبح بخیر
تهیونگ و جیمین: صبح تو هم بخیر(نکته ا.ت و جونگکوک باهم ازدواج کردن و تهیونگ و جیمین هم با اونا توی عمارت زندگی میکنن)
ا.ت نشست تا صبحونه بخوره
ا.ت: کوک و ندیدین؟
تهیونگ: نه
جیمین: صبح داشت با عجله میرفت
ا.ت: کجا رفت!
جیمین: رفته پیش بورام (یکم استرس)
ا.ت: هه بورام(پوزخند)
جیمین: اره
ا.ت: خودم اون زنیکرو تیکه تیکه میکنم
ا.ت بلند شد که بره اما با صدای تهیونگ سر جاش ایستاد و دوباره نشست
تهیونگ: ا.ت اروم باش ... این فقط یه نقشست تا از باباش انتقام بگیریم
جیمین: تهیونگ راست میگه اروم باش
ا.ت: هه فکر کرده میتونه شوهر ۳ ساله ی من و از دستم در بیاره(خنده ی عصبی)
تهیونگ: اون نمیتونه با تو در بیوفته اینو مطمئنم
ا.ت: چی فکر کردی
جیمین: اوههه اعتماد به سقفو
ا.ت: نشنیدم یه بار دیگه بگو
جیمین: خب گفتم که منم مطمئنم که نمیتونه باتو رودر رو بشه
ا.ت: که اینطور....
تهیونگ:(خنده)
ا.ت: لیندا برام قهوه تلخ بیار (لیندا خدمتکار عمارته)
لیندا: چشم(احترام)
بعد چند مین صبحانشون تمام و همشون رفتن بیرون
ا.ت: خب مستر جئون مثل اینکه داشتی خیانت میکردی که باهام سرد شدی اگه اون دختر زنده موند اسمم گوانگ ا.ت نیست(پوزخند صدا دار)
بورام: عشقم نمیشه امروز نری سر کار (چسبید به کوک)
جونگکوک: اههه بورام بسه دیگه خستم کردی(عصبی بورام و حل داد که افتاد زمین و شروع کرد گریه کردم)
بورام: از خونم گم شو بیرون(گریه)
جونگکوک: من که از خدامه(پوزخند.. سرد)
ادامه دارد........
❥part_¹ ❦
«ا.ت ویو»
صبح از خواب بیدار شدم جونگکوک جفتم نبود نمیدونم چرا ولی چندروزه باهام خیلی سرد رفتار میکنه البته رفتار همیشگیه اونه ولی بازم از اینکه خیلی سرد رفتار میکنه عصبی شدم صبحا زود میره شبا هم دیر میاد هوفف بیخیال بلند شدم رفتم یه حمام و بعد چند مین اومدم بیرون در کمدم و باز کردم و یه دست لباس برداشتم و پوشیدم بعدشم موهامو خشک کردم و بالا گوجه ای بستم و یه ارایش لایت کردم بعدشم رفتم طبقه ی پایین
ا.ت: صبح بخیر
تهیونگ و جیمین: صبح تو هم بخیر(نکته ا.ت و جونگکوک باهم ازدواج کردن و تهیونگ و جیمین هم با اونا توی عمارت زندگی میکنن)
ا.ت نشست تا صبحونه بخوره
ا.ت: کوک و ندیدین؟
تهیونگ: نه
جیمین: صبح داشت با عجله میرفت
ا.ت: کجا رفت!
جیمین: رفته پیش بورام (یکم استرس)
ا.ت: هه بورام(پوزخند)
جیمین: اره
ا.ت: خودم اون زنیکرو تیکه تیکه میکنم
ا.ت بلند شد که بره اما با صدای تهیونگ سر جاش ایستاد و دوباره نشست
تهیونگ: ا.ت اروم باش ... این فقط یه نقشست تا از باباش انتقام بگیریم
جیمین: تهیونگ راست میگه اروم باش
ا.ت: هه فکر کرده میتونه شوهر ۳ ساله ی من و از دستم در بیاره(خنده ی عصبی)
تهیونگ: اون نمیتونه با تو در بیوفته اینو مطمئنم
ا.ت: چی فکر کردی
جیمین: اوههه اعتماد به سقفو
ا.ت: نشنیدم یه بار دیگه بگو
جیمین: خب گفتم که منم مطمئنم که نمیتونه باتو رودر رو بشه
ا.ت: که اینطور....
تهیونگ:(خنده)
ا.ت: لیندا برام قهوه تلخ بیار (لیندا خدمتکار عمارته)
لیندا: چشم(احترام)
بعد چند مین صبحانشون تمام و همشون رفتن بیرون
ا.ت: خب مستر جئون مثل اینکه داشتی خیانت میکردی که باهام سرد شدی اگه اون دختر زنده موند اسمم گوانگ ا.ت نیست(پوزخند صدا دار)
بورام: عشقم نمیشه امروز نری سر کار (چسبید به کوک)
جونگکوک: اههه بورام بسه دیگه خستم کردی(عصبی بورام و حل داد که افتاد زمین و شروع کرد گریه کردم)
بورام: از خونم گم شو بیرون(گریه)
جونگکوک: من که از خدامه(پوزخند.. سرد)
ادامه دارد........
۱۱.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.