✈️ ولاگ سفرم با لیرا ✈️
✈️ ولاگ سفرم با لیرا ✈️
دارم وسایلمو جمع میکنم و راه میفتم سمت خونه لیرا 🎀
لباسامو گذاشتم توی چمدون ( لباسام اس ۲.۳.۴ )
سوار ماشین شدم ۲ ساعت تو راه بودم رسیدم
به لیرا زنگ زدم : هی لیرا جلو درتونم بیا درو باز کن لیرا اومد در رو باز کرد رفتیم خونه لیرا داشت وسایلاشو جمع میکرد 🧺
منم داشتم برای فرودگاه لباس انتخاب میکردم
واقعا مونده بودم نمیدونستم کدومو بپوشم
از لیرا نظر پرسیدم یکی یکی داشتم لباسامو نشون میدادم که ... ( لباس اس ۵ )
لیرا گفت : وای این چقدر خوبه همین رو بپوش منم قبول کردم چون واقعا خوشگل بود
موقع پرواز مون بود رفتیم فرودگاه و کار هارو کردیم و سوار هواپیما شدیم
داریم میریم روسیه
بعد چند ساعت پرواز یه عکس گرفتم از هواپیما (عکس اسلاید ۶ )
واییی باورم نمیشه رسیدیم بلاخره خیلی خستم لیرا هم همینطور . لیرا گفت یونا بیا هتل بگیریم ...
بعد از چند روز خوش گذرانی های فراوان بلیط گرفتیم و با هواپیما برگشتیم ‧₊˚ ☁️⋅♡𓏲*ੈ🥛‧₊°
دارم وسایلمو جمع میکنم و راه میفتم سمت خونه لیرا 🎀
لباسامو گذاشتم توی چمدون ( لباسام اس ۲.۳.۴ )
سوار ماشین شدم ۲ ساعت تو راه بودم رسیدم
به لیرا زنگ زدم : هی لیرا جلو درتونم بیا درو باز کن لیرا اومد در رو باز کرد رفتیم خونه لیرا داشت وسایلاشو جمع میکرد 🧺
منم داشتم برای فرودگاه لباس انتخاب میکردم
واقعا مونده بودم نمیدونستم کدومو بپوشم
از لیرا نظر پرسیدم یکی یکی داشتم لباسامو نشون میدادم که ... ( لباس اس ۵ )
لیرا گفت : وای این چقدر خوبه همین رو بپوش منم قبول کردم چون واقعا خوشگل بود
موقع پرواز مون بود رفتیم فرودگاه و کار هارو کردیم و سوار هواپیما شدیم
داریم میریم روسیه
بعد چند ساعت پرواز یه عکس گرفتم از هواپیما (عکس اسلاید ۶ )
واییی باورم نمیشه رسیدیم بلاخره خیلی خستم لیرا هم همینطور . لیرا گفت یونا بیا هتل بگیریم ...
بعد از چند روز خوش گذرانی های فراوان بلیط گرفتیم و با هواپیما برگشتیم ‧₊˚ ☁️⋅♡𓏲*ੈ🥛‧₊°
۳۰۶
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.