𝑷𝒂𝒓𝒕 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏
جیمین یه پوزخند لجبازی میزنه و میره بیرون که یهو به ا/ت میخوره
+آخ ببخشید.....(سریع میخواد بره که جیمین دستشو میگیره)(جیمین*)
*وایسا وایسا تو جدیدا اومدی اینجا؟
+ب...بله
*اسمت چیه خانم زیبا؟
+ا...ا/ت کیم ا/ت
*تو برده ی ج.نسی کوکی؟
+نه من تو آشپزخونه کار میکنم.... خدمم
*الکی میگی؟
+ن...ن ...نه راس میگم
*به دیدار امید (پوزخند)
وی ا/ت تا سرمو برگردوندم با قیافه ی جونگ کوک تو صورتم بود
_تو اینجا چیکار میکنی ؟این لباس چیه تنت؟(آروم ولی عصبی)
+اینا لباس خدمت کاریه دیگه....من تو قسمت آشپزخونه ام......
_چ...چی؟ دونگ سو (با داد به اون مردی میگه که دخترا رو تو بخش های مختلف میبرد)
# ب...بله ارباب؟(نگران)
_بیا تو دفتر من
#چ...چشم
میره
♤ددی .....ددییییییی
_ببند دهنتو
ویو ا/ت تو فکر بودم که صدام زدن
+اومدم اومدم
ایش (آروم تو ذهنش)
◇اینا لباسای ارباب امروز لباس شویی کار نمیکنه باید بری تو حیاط بشوری برای همین دیر ترمیخوابی
+چ..چشم
یه نگاهی به لباسا کردم خیلی زیاد بودن ....
رفتم دم حوض نشستم و شروع کردم به گریه کردن
+آخه این چه زندگی کوفتیِ از شر اون مردک(باباش)خلاص شدم افتادم تو این هچل من چقدر بدبختم
ویو کوک
_دونگ سو
#ب...بله ارباب؟.....
_ا/ت الان کجاس؟
#ت...تو حیاط دارن لباس های شما رو میشورن........
_ولی باید کجا باشه؟؟
#.......ا
_جواب منو بده(عربده)
_یادت نیس تو ماشین بهت چیگفتم؟؟؟؟
فلش بک به داخل ماشین
_دونگ سو
#بله ارباب
_ا/ت رو تو قسمت خدمت کار شخصی(برده)میفرستی
#چشم ارباب
پایان فلش بک
_برو صداش کن بیاد ....
حرفم با اومدن بادیگارد قطع شد
@ ارباب ارباب
_چیه ؟؟؟؟؟
@خانم...خانم ا/ت
_جون به لبم کردی بگو مرتیکه
@قش کردن افتادن رو زمین
_چ.....چی...(میدوعه سمت حیاط)
+آخ ببخشید.....(سریع میخواد بره که جیمین دستشو میگیره)(جیمین*)
*وایسا وایسا تو جدیدا اومدی اینجا؟
+ب...بله
*اسمت چیه خانم زیبا؟
+ا...ا/ت کیم ا/ت
*تو برده ی ج.نسی کوکی؟
+نه من تو آشپزخونه کار میکنم.... خدمم
*الکی میگی؟
+ن...ن ...نه راس میگم
*به دیدار امید (پوزخند)
وی ا/ت تا سرمو برگردوندم با قیافه ی جونگ کوک تو صورتم بود
_تو اینجا چیکار میکنی ؟این لباس چیه تنت؟(آروم ولی عصبی)
+اینا لباس خدمت کاریه دیگه....من تو قسمت آشپزخونه ام......
_چ...چی؟ دونگ سو (با داد به اون مردی میگه که دخترا رو تو بخش های مختلف میبرد)
# ب...بله ارباب؟(نگران)
_بیا تو دفتر من
#چ...چشم
میره
♤ددی .....ددییییییی
_ببند دهنتو
ویو ا/ت تو فکر بودم که صدام زدن
+اومدم اومدم
ایش (آروم تو ذهنش)
◇اینا لباسای ارباب امروز لباس شویی کار نمیکنه باید بری تو حیاط بشوری برای همین دیر ترمیخوابی
+چ..چشم
یه نگاهی به لباسا کردم خیلی زیاد بودن ....
رفتم دم حوض نشستم و شروع کردم به گریه کردن
+آخه این چه زندگی کوفتیِ از شر اون مردک(باباش)خلاص شدم افتادم تو این هچل من چقدر بدبختم
ویو کوک
_دونگ سو
#ب...بله ارباب؟.....
_ا/ت الان کجاس؟
#ت...تو حیاط دارن لباس های شما رو میشورن........
_ولی باید کجا باشه؟؟
#.......ا
_جواب منو بده(عربده)
_یادت نیس تو ماشین بهت چیگفتم؟؟؟؟
فلش بک به داخل ماشین
_دونگ سو
#بله ارباب
_ا/ت رو تو قسمت خدمت کار شخصی(برده)میفرستی
#چشم ارباب
پایان فلش بک
_برو صداش کن بیاد ....
حرفم با اومدن بادیگارد قطع شد
@ ارباب ارباب
_چیه ؟؟؟؟؟
@خانم...خانم ا/ت
_جون به لبم کردی بگو مرتیکه
@قش کردن افتادن رو زمین
_چ.....چی...(میدوعه سمت حیاط)
۱۴.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.