(پارت8)
(ساعت۶صبح.)
ا.ت*ویو
دارم از سرما میمیرم.
کم کم صدای کل بچها داره میاد.
ولی کسی نمیشنوه صدام رو.
نویسنده ویو.
همه وارد مدرسه شدن مدرسه ۱۷۹۰ جمیعت دارد.
ا.ت از سرما یهو بیهوش شد.
یونا*ویو.
رفتم تو کلاس جای خودم و ا.ت نشستم.
جین نامجون شوگا جیمین جیهوپ تهیونگ اومدن.
ولی جانکوک و لارا هنوز نیومده بودن.
اخ این دختر اخه کجاست.
چرا نمیاد ا.ت
مردم از استرس بخدا.
جین:جانکوک و لارا الاناس بیان.
نامجون:هی بچها اون کمر بند شلوار جانکوک نیست.
جیمین:خودشه.
جین:یعنی چی؟
شوگا:این کارگاه بازیا چیه،بریم خونه بخوابیم.
جیمین:شوگا هیونگ ساکت شو الان.
شوگا:ای بابا.
جانکوک اومد.
کوک:چه خبر شده.
نامجون:این چیه؟
جین:کمر بندت اینجا چه غلتی میکنه
کوک:ام.....
جیمین:کوک لطفا توضیح بده چون یه توضیحی داره
کوک:شاید واسه من نباشه.
تهیونگ:توی این کلاس ما شیش نفریم و تو و لارا و یونو و ا.ت
جیهوپ:و اونا هم زنن پس همه چی بین ما ۷ نفره دیگه
جین:و بین ما ۷تا کمربنده تو.
کوک:خب......
داشت میگفت که.
یهو استاد مزاحم باز اومد.
خداروشکر یه استاد دیگه هر روز میاد.
رجانکوک*ویو.
ای بابا من الان چیکار کنم.
رفتم کمر بندم رو برداشتم.
نشستم سر جام.
(زنگ تفریح)
یونا*ویو.
همه داشتن میرفتن بیرون.
یهو مدیر اومد داخل کلاسمون.
مدیر:کیم یونا و پار جیمین بیاین دفتر کارتون دارم.
جیمین:یعنی چیکار داره این زنه.
رفتیم دفتر مدیر.
مدیر:شما دوتا برید از انبار کنار سرد خونه جعبه هایی که پر کتابن رو بیارید.
یونمین:چشم.(یونمین منظورم جیمین و یونا بود)
رفتیم انبار کنار سرد خونه.
رفتیم داخل انبار.
جیمین:وایسا ببینم چرا سرد خونه روشنه ما که هیچ محصولی نیاوردیم.
یونا:میشه بریم داخل اخه ا.ت از دیروز نبود
جیمین:نه امکان نداره باشه ولی میریم.
جیمین دروباز کرد.
یهو دیدم ا.ت اونجاست افتاده تکون هم نمیخورد.
یونا:ا.تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
جیمین:(خشکک زده بود.)
رفام سمت ا.ت.
کل صورتش یخ زده بود.
یونا:بجنب بیا ببریمش بیمارستان.
جیمین:با باشه.
یونا:میدونم باهات چیکار کنم جئون جانگ کوک
ا.ت*ویو
دارم از سرما میمیرم.
کم کم صدای کل بچها داره میاد.
ولی کسی نمیشنوه صدام رو.
نویسنده ویو.
همه وارد مدرسه شدن مدرسه ۱۷۹۰ جمیعت دارد.
ا.ت از سرما یهو بیهوش شد.
یونا*ویو.
رفتم تو کلاس جای خودم و ا.ت نشستم.
جین نامجون شوگا جیمین جیهوپ تهیونگ اومدن.
ولی جانکوک و لارا هنوز نیومده بودن.
اخ این دختر اخه کجاست.
چرا نمیاد ا.ت
مردم از استرس بخدا.
جین:جانکوک و لارا الاناس بیان.
نامجون:هی بچها اون کمر بند شلوار جانکوک نیست.
جیمین:خودشه.
جین:یعنی چی؟
شوگا:این کارگاه بازیا چیه،بریم خونه بخوابیم.
جیمین:شوگا هیونگ ساکت شو الان.
شوگا:ای بابا.
جانکوک اومد.
کوک:چه خبر شده.
نامجون:این چیه؟
جین:کمر بندت اینجا چه غلتی میکنه
کوک:ام.....
جیمین:کوک لطفا توضیح بده چون یه توضیحی داره
کوک:شاید واسه من نباشه.
تهیونگ:توی این کلاس ما شیش نفریم و تو و لارا و یونو و ا.ت
جیهوپ:و اونا هم زنن پس همه چی بین ما ۷ نفره دیگه
جین:و بین ما ۷تا کمربنده تو.
کوک:خب......
داشت میگفت که.
یهو استاد مزاحم باز اومد.
خداروشکر یه استاد دیگه هر روز میاد.
رجانکوک*ویو.
ای بابا من الان چیکار کنم.
رفتم کمر بندم رو برداشتم.
نشستم سر جام.
(زنگ تفریح)
یونا*ویو.
همه داشتن میرفتن بیرون.
یهو مدیر اومد داخل کلاسمون.
مدیر:کیم یونا و پار جیمین بیاین دفتر کارتون دارم.
جیمین:یعنی چیکار داره این زنه.
رفتیم دفتر مدیر.
مدیر:شما دوتا برید از انبار کنار سرد خونه جعبه هایی که پر کتابن رو بیارید.
یونمین:چشم.(یونمین منظورم جیمین و یونا بود)
رفتیم انبار کنار سرد خونه.
رفتیم داخل انبار.
جیمین:وایسا ببینم چرا سرد خونه روشنه ما که هیچ محصولی نیاوردیم.
یونا:میشه بریم داخل اخه ا.ت از دیروز نبود
جیمین:نه امکان نداره باشه ولی میریم.
جیمین دروباز کرد.
یهو دیدم ا.ت اونجاست افتاده تکون هم نمیخورد.
یونا:ا.تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
جیمین:(خشکک زده بود.)
رفام سمت ا.ت.
کل صورتش یخ زده بود.
یونا:بجنب بیا ببریمش بیمارستان.
جیمین:با باشه.
یونا:میدونم باهات چیکار کنم جئون جانگ کوک
۶.۹k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.