پارت⁴⁰
پارت⁴⁰
فصل دوم
............................................
نفس عمیق کشیدم و دست یونارو گرفتم بلندش کردم
؛؛ بعدا درموردش حرف میزنیم
لبخند کیوتی زد و رفت بیرون .. یه لحظه یاد بچه هایه دوساله ای افتادم که بزرگترا برایه حرف زدن درباره چیزایی که نباید بشنوه میبرستنش دنبال نخود سیاه
لبخندی یه این همه کیوتیش میزنم و میخندم .... برمیگردم سمت پسرا که دوباره دستگاه رو دراوردن باز برگشتم به حالت قبلم ... عصبی و پر استرس نشستم کنار یونگی و برگشت سوالی نگام کرد
یونگی"اون کنترلش کجاست؟
یکم فک کردم و رفتم از پشت میز برش داشتم و گرفتم بالا
_ اینجاست
جیهوپ"چرا اونجاعه
_ خوب وقتی یونا اومد هول شدم و پرتش کردم اونجا
جین"اسگل مگه توپه که پرتش میکنی؟خراب میشه بیارش اینجا
ادایه جین رو دراوردم و کنترل رو بدم دادم دستش برگشتم سرجام نشستم
(جدی نمدونم چطوری روشن میشن و کار میکنن )
یکم باهاش ور رفتیم که بالاخره صدایی ازش دراومد
همه ساکت شدیم که دوباره صدایی اومد
مکس"رئیس ما ..
نیکولاس"خفه شو احمق ! یعنی نتونستین یه کارم درست انجام بدین؟
قلبم داشت تند تند میزد .. یه لحظه فک کردم خوشحال ترین مرد جهانم بعد اینکه مطمعن شدم هنوز پیدامون نکردن !
مکس"اما رئیس کار اسونی نیست که کل کشور رو تو یه هفته بگردیم
صدایه شکستنی میاد .
نیکولاس " برام مهم نیست !! باید پیداشون کنی فهمیدی
مکس"بله رئیس
و پایان مکالمه . یکم فکر میکنم و بعد به بقیه نگا میکنم
انگار همه خیالشون راحت شده بود و بادشون خوابیده بود ابرویی بالا میدم و میخندم
_خیلی خوب شدد نه؟
یونگی" اره .. حداقل زمان بیشتری تا کنده شدن کلتو داریم
لبخندمو جم میکنم و چشمامو نازک میکنم
_نمیشع یه بارم ساز مخالف نزنی؟
یونگی"نه
سر تکون میوم و از جام بلند میشم از حیاط صدایی اومد .. برایه همین بلند شدم و به سمت پنجره رفتم سرجو بردم بیرون و خم شدم تا ببینم چه خبره .... یونا و دخترا داشتن بازی میکردن میخندم و رو میکنم سمت بقیه
_بیایین بریم پیششون
جین"چیکار میکنن؟
_ بازی میکنن
جیهوپ که سرحال تر از بقیه به نظر میرسید پرید بالا و رفت درو باز کرد
جیهوپ"بالاخره میتونم از این زندان خلاص بشم پاشین بریم
فصل دوم
............................................
نفس عمیق کشیدم و دست یونارو گرفتم بلندش کردم
؛؛ بعدا درموردش حرف میزنیم
لبخند کیوتی زد و رفت بیرون .. یه لحظه یاد بچه هایه دوساله ای افتادم که بزرگترا برایه حرف زدن درباره چیزایی که نباید بشنوه میبرستنش دنبال نخود سیاه
لبخندی یه این همه کیوتیش میزنم و میخندم .... برمیگردم سمت پسرا که دوباره دستگاه رو دراوردن باز برگشتم به حالت قبلم ... عصبی و پر استرس نشستم کنار یونگی و برگشت سوالی نگام کرد
یونگی"اون کنترلش کجاست؟
یکم فک کردم و رفتم از پشت میز برش داشتم و گرفتم بالا
_ اینجاست
جیهوپ"چرا اونجاعه
_ خوب وقتی یونا اومد هول شدم و پرتش کردم اونجا
جین"اسگل مگه توپه که پرتش میکنی؟خراب میشه بیارش اینجا
ادایه جین رو دراوردم و کنترل رو بدم دادم دستش برگشتم سرجام نشستم
(جدی نمدونم چطوری روشن میشن و کار میکنن )
یکم باهاش ور رفتیم که بالاخره صدایی ازش دراومد
همه ساکت شدیم که دوباره صدایی اومد
مکس"رئیس ما ..
نیکولاس"خفه شو احمق ! یعنی نتونستین یه کارم درست انجام بدین؟
قلبم داشت تند تند میزد .. یه لحظه فک کردم خوشحال ترین مرد جهانم بعد اینکه مطمعن شدم هنوز پیدامون نکردن !
مکس"اما رئیس کار اسونی نیست که کل کشور رو تو یه هفته بگردیم
صدایه شکستنی میاد .
نیکولاس " برام مهم نیست !! باید پیداشون کنی فهمیدی
مکس"بله رئیس
و پایان مکالمه . یکم فکر میکنم و بعد به بقیه نگا میکنم
انگار همه خیالشون راحت شده بود و بادشون خوابیده بود ابرویی بالا میدم و میخندم
_خیلی خوب شدد نه؟
یونگی" اره .. حداقل زمان بیشتری تا کنده شدن کلتو داریم
لبخندمو جم میکنم و چشمامو نازک میکنم
_نمیشع یه بارم ساز مخالف نزنی؟
یونگی"نه
سر تکون میوم و از جام بلند میشم از حیاط صدایی اومد .. برایه همین بلند شدم و به سمت پنجره رفتم سرجو بردم بیرون و خم شدم تا ببینم چه خبره .... یونا و دخترا داشتن بازی میکردن میخندم و رو میکنم سمت بقیه
_بیایین بریم پیششون
جین"چیکار میکنن؟
_ بازی میکنن
جیهوپ که سرحال تر از بقیه به نظر میرسید پرید بالا و رفت درو باز کرد
جیهوپ"بالاخره میتونم از این زندان خلاص بشم پاشین بریم
۲.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.