تصورکن بی تی اس
جین:سرکلاس نشستی و داری نوت بر میداری که صدات میکنه تا مسئله رو براش حل کنی از اون جایی هم که هیچی بلدنیستی لبخند ملیحی میزنی و میخوای از پیشش رد شی که بهش میگ
ا'ت:جان مادرت بهم کمک کن شب جبران میکنم
اونم سرشو تکون میده و میگه
جین:خانم ا'ت اینجا کلاس درس و شما باید خیلی تمرکز کنید اگه تکرار بشه این ترم اخراجین
توهم یه لبخند ملیح میرنی و سرجات میشینی
"دارم برات تا یه هفته خونه خودم بودم و رنگمو ندیدی میفهمیی"
نامجون:زنگ خورده و تو هم کلی سوال ازش داری فردا هم که امتحان داری و طبق معمول هیچی نخوندی
میری سمت میزش و رو پاش میشینی
ا'ت:جونی عزیزم
جونی:جانم چیشده باز درس نخوندی اومدی گولم بزنی ولی این دفعه مطمئن باش عرفاق بهت نمی کنم
توکه کاملا بادت خوابیده بود لباتو اویزون کردی ولی سریع خودتو جمع کردی
ا'ت:عزیزم عشقم قول میدم درسمو بخونم فقط یه این بارهمش همینو میگی
بلندت کردو به سمت خروجی رفت
جونی:اگه نمرو کامل نیاری این ترم میفتی
یونگی:امروز اولین روز کلاست بود و حسابی ذوق داشتی از اول بچگیت دوست داشتی با شوگا(پسر داییت)پیانو تمرین کنی ولی به خاطر دعوای خانوادگیتون نمیتونستی ولی الان کامل بزرگ شدی و مستقلی
وسایلتو تو کیفت گذاشتی و به سمت کلاست رفتی
وقتی وارد سالن شدی تو پیرهن سفید و شلوار مشکی دیدیش باخودت گفتی چه جذاب شده به سمتش رفتی و احوالپرسی کردی و پشت پیانوت نشستی
به سمتت اومد و باهم کلی تمرین کردی وقتایی که دستاش به دستات میخورد قند تو دلت اب میشد
بعد از اینکه همه رفتن تو و اون موندین به سمتت اومدوو بغلت کرد
شوگا:دلم برات تنگ شده بود
ا'ت:منم بیا دیگه از هم دور نباشیم
سرشو تکون داد و محکمتر بغلت کرد
هوسوک:امروز خیلی خسته بودی از صبح هی سرت گیج میرفت به سمت باشگاه حرکت کردی میخواستی به خاطر حال بدت با هوپی صحبت کنی ولی باخودت گفتی حتما سرش شلوغه
وارد سالن شدی و هوپی رو دیدی که داشت به یه دختره درس میداددو هی کمرشو لمس میکرد
عصبانی شدی و به سمت رختکن رفتی
هوپی متوجهت شد و به سمتت اومد و بغلت کرد
هوپی:سلام پرنسسم
ا'ت:سلام
هوپی:اوف باز ناز کردی خانومم
خواستی جوابشو بدی که سرت گیج رفت و افتادی
تو بیمارستان چشاتو باز کردی و هوپی رو دیدی که داره گریه میکنه
عزیزم چرا گریه میکنی
جوابتو نداد و فقط بغلت کرد
یه ماه از اون ماجرا میگذره و تو واقعا افسرده شدی
بیماریت(سرطان البته دور از جونت)روز به روز ضعیف ترت میکنه وهوپی هم به خاطر این قضیه ترکت میکنه
به سمت بالکن میری و روی سکو وایمیسی
ممنونم خدا که نشون دادی عشقم چه بی رحمه ولی من بدون اون نمی تونم ادامه بدم و خودتو از سکو میندازی پایین
ا'ت:جان مادرت بهم کمک کن شب جبران میکنم
اونم سرشو تکون میده و میگه
جین:خانم ا'ت اینجا کلاس درس و شما باید خیلی تمرکز کنید اگه تکرار بشه این ترم اخراجین
توهم یه لبخند ملیح میرنی و سرجات میشینی
"دارم برات تا یه هفته خونه خودم بودم و رنگمو ندیدی میفهمیی"
نامجون:زنگ خورده و تو هم کلی سوال ازش داری فردا هم که امتحان داری و طبق معمول هیچی نخوندی
میری سمت میزش و رو پاش میشینی
ا'ت:جونی عزیزم
جونی:جانم چیشده باز درس نخوندی اومدی گولم بزنی ولی این دفعه مطمئن باش عرفاق بهت نمی کنم
توکه کاملا بادت خوابیده بود لباتو اویزون کردی ولی سریع خودتو جمع کردی
ا'ت:عزیزم عشقم قول میدم درسمو بخونم فقط یه این بارهمش همینو میگی
بلندت کردو به سمت خروجی رفت
جونی:اگه نمرو کامل نیاری این ترم میفتی
یونگی:امروز اولین روز کلاست بود و حسابی ذوق داشتی از اول بچگیت دوست داشتی با شوگا(پسر داییت)پیانو تمرین کنی ولی به خاطر دعوای خانوادگیتون نمیتونستی ولی الان کامل بزرگ شدی و مستقلی
وسایلتو تو کیفت گذاشتی و به سمت کلاست رفتی
وقتی وارد سالن شدی تو پیرهن سفید و شلوار مشکی دیدیش باخودت گفتی چه جذاب شده به سمتش رفتی و احوالپرسی کردی و پشت پیانوت نشستی
به سمتت اومد و باهم کلی تمرین کردی وقتایی که دستاش به دستات میخورد قند تو دلت اب میشد
بعد از اینکه همه رفتن تو و اون موندین به سمتت اومدوو بغلت کرد
شوگا:دلم برات تنگ شده بود
ا'ت:منم بیا دیگه از هم دور نباشیم
سرشو تکون داد و محکمتر بغلت کرد
هوسوک:امروز خیلی خسته بودی از صبح هی سرت گیج میرفت به سمت باشگاه حرکت کردی میخواستی به خاطر حال بدت با هوپی صحبت کنی ولی باخودت گفتی حتما سرش شلوغه
وارد سالن شدی و هوپی رو دیدی که داشت به یه دختره درس میداددو هی کمرشو لمس میکرد
عصبانی شدی و به سمت رختکن رفتی
هوپی متوجهت شد و به سمتت اومد و بغلت کرد
هوپی:سلام پرنسسم
ا'ت:سلام
هوپی:اوف باز ناز کردی خانومم
خواستی جوابشو بدی که سرت گیج رفت و افتادی
تو بیمارستان چشاتو باز کردی و هوپی رو دیدی که داره گریه میکنه
عزیزم چرا گریه میکنی
جوابتو نداد و فقط بغلت کرد
یه ماه از اون ماجرا میگذره و تو واقعا افسرده شدی
بیماریت(سرطان البته دور از جونت)روز به روز ضعیف ترت میکنه وهوپی هم به خاطر این قضیه ترکت میکنه
به سمت بالکن میری و روی سکو وایمیسی
ممنونم خدا که نشون دادی عشقم چه بی رحمه ولی من بدون اون نمی تونم ادامه بدم و خودتو از سکو میندازی پایین
۹.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.