عاشقانه ایی به نام او A romance in her name part:22
با قدمای آهسته وارد بار شد نگاهی به دور و اطراف کرد که دوباره همون زنو دید
براش جالب بود بدونه اون زن کیه چرا اینقد آشناس چرا چرا چرا باید پیداش میکرد
نفس عمیقی کشید و سمت میز خالی ایی حرکت کرد
تویه بار پر بود از هرزه عجیب بودن همه چیز مشکوک بود
حس خطر میکرد
گارسون با سینی تویه دستش از جلوی کوک رد و شد و بهش احترام گذاشت و بهش تارفت کرد
ذهم کوک:اگر یکم بنوشم که اتفاق خاصی نمیوفته!
یک لیوان ویسکی برداشت و نم نمک داشت میخورد ولی با دیدن چیزی دست از خوردن برداشت.
دوباره همون زنه روی استیج بزرگی بود که اونجا بود با نقاب همشگیش با آقای ویلیامز
که شروع کرد به سخنرانی
$امروز همه ی سهامداران شرکت من اینجا جمع شدن تا به مناسب دهمین جشنواره ی شرکت و جشن بگیریم میخوام تویه این مدت با دختر ناتنیم آشنا بشین خانم کیم هائول!
چی ه!!!!!!!!!!!!!
هاع..هاع..هائول!
این امکان نداره این ... یه خوابه یه خیاله یه رویاست این واقعیت نیست کوک از خواب پاشووو نههه یعنی تمام این مدت من کسیو میدیدم که میخواستم ازش انتقام بگیرم و بکشمش، دقیقا جلوم بود!!!!!
با.ید باید سریع از اینجا خارج بشم همین الان باید برممم
$کسی هست که مد نظرت باشه دخترم
÷اون مرد!
دستش سمت کوک دراز شد نفس کوک به شمارش افتاده بود یک قدم مونده بود تا در بره ولی نورافکنا گرفتنش
÷من اون مرد و به عنوان همرا انتخاب میکنم*میدونم خودتی کوک زودباش*
_م..متاسفم ولی من واقعا نمیتونم
هائول پایین اومد و پایین اومد تا رسید به کوک و در گوشش حرف زد:
÷دلم برات تنگ شده بود کوکی
_دهنت و بسته نگه دار
÷دلت برای اینکه اینجوری صدات بزنم تنگ نشده بود کوکی!
_نه ولی فقط دلم برای یه چیزی خیلی تنگ شده صدای خفه شدنت تویه دستام !
÷انقد خشن نباش فقط یه امشبه
_من زن دارم میخوام برم
اومد بهش دست بزنه که کوک سریع تر اقدام کرد و دستشو رویه هوا گرفت
_بدم میاد یه خانم به من دست بزنه
دست و کوک و پس زد و از بالای سرش پشتک زد و رفت پشت سرش
کوک دفاع کرد هائول با تیغی که داشت کش ماسک کوک و برید
نقاب میخواست بیوفته ولی کوک سریعتر اقدام کرد و دستش و رویه ماسک گذاشت
÷فک کردی کی هستییییییی!
کوک از سبکیش استفاده کرد و سریع از اونجا در رفت ولی بغل صورتش به خاطر تیغ خراش برداشته بود
سوار ماشین شد و با تمام سرعتش رفت سمت امارتش...
این داستان ادامه دارد
براش جالب بود بدونه اون زن کیه چرا اینقد آشناس چرا چرا چرا باید پیداش میکرد
نفس عمیقی کشید و سمت میز خالی ایی حرکت کرد
تویه بار پر بود از هرزه عجیب بودن همه چیز مشکوک بود
حس خطر میکرد
گارسون با سینی تویه دستش از جلوی کوک رد و شد و بهش احترام گذاشت و بهش تارفت کرد
ذهم کوک:اگر یکم بنوشم که اتفاق خاصی نمیوفته!
یک لیوان ویسکی برداشت و نم نمک داشت میخورد ولی با دیدن چیزی دست از خوردن برداشت.
دوباره همون زنه روی استیج بزرگی بود که اونجا بود با نقاب همشگیش با آقای ویلیامز
که شروع کرد به سخنرانی
$امروز همه ی سهامداران شرکت من اینجا جمع شدن تا به مناسب دهمین جشنواره ی شرکت و جشن بگیریم میخوام تویه این مدت با دختر ناتنیم آشنا بشین خانم کیم هائول!
چی ه!!!!!!!!!!!!!
هاع..هاع..هائول!
این امکان نداره این ... یه خوابه یه خیاله یه رویاست این واقعیت نیست کوک از خواب پاشووو نههه یعنی تمام این مدت من کسیو میدیدم که میخواستم ازش انتقام بگیرم و بکشمش، دقیقا جلوم بود!!!!!
با.ید باید سریع از اینجا خارج بشم همین الان باید برممم
$کسی هست که مد نظرت باشه دخترم
÷اون مرد!
دستش سمت کوک دراز شد نفس کوک به شمارش افتاده بود یک قدم مونده بود تا در بره ولی نورافکنا گرفتنش
÷من اون مرد و به عنوان همرا انتخاب میکنم*میدونم خودتی کوک زودباش*
_م..متاسفم ولی من واقعا نمیتونم
هائول پایین اومد و پایین اومد تا رسید به کوک و در گوشش حرف زد:
÷دلم برات تنگ شده بود کوکی
_دهنت و بسته نگه دار
÷دلت برای اینکه اینجوری صدات بزنم تنگ نشده بود کوکی!
_نه ولی فقط دلم برای یه چیزی خیلی تنگ شده صدای خفه شدنت تویه دستام !
÷انقد خشن نباش فقط یه امشبه
_من زن دارم میخوام برم
اومد بهش دست بزنه که کوک سریع تر اقدام کرد و دستشو رویه هوا گرفت
_بدم میاد یه خانم به من دست بزنه
دست و کوک و پس زد و از بالای سرش پشتک زد و رفت پشت سرش
کوک دفاع کرد هائول با تیغی که داشت کش ماسک کوک و برید
نقاب میخواست بیوفته ولی کوک سریعتر اقدام کرد و دستش و رویه ماسک گذاشت
÷فک کردی کی هستییییییی!
کوک از سبکیش استفاده کرد و سریع از اونجا در رفت ولی بغل صورتش به خاطر تیغ خراش برداشته بود
سوار ماشین شد و با تمام سرعتش رفت سمت امارتش...
این داستان ادامه دارد
۱۷.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.