فیک ( جرعت یا حقیقت ؟) part 10
جرعت یا حقیقت ؟
پارت 10
چند ساعت بعد رسیدن سئول و همه رفتن تو خابگاه
+ سو وونااا
- هاا
+ برا اولین قرارمون کجا بریم ؟
- نمیدونم بزا سرچ کنم ...
+ .... :/
- چیه خب ؟ تا حالا قرار نزاشتم ...
سو وون نوشت ( مکان برای قرار از پیش تایین شده )
- رستوران ... کافه ... گل فروشی ... یاااا این دیگه چه مسخره بازیئیه ؟
+ :/
- بریم پارککک ؟
+ حقا که بچه ای !
سو وون قیافشو مظلوم کرد
- لدفااا
+ پوف بریم ...
سو وون جیغی کشید و پرید رو کول جیهوپ
+ یااا له شدم
- میدونم
سو وون دست جیهوپو گرفت و از در بیرون رفت
*****
وارد پارک شدن بچه های پنج شیش ساله سوار تاب و سرسره ها شده بودن و جیغ میزدن
سو وون به سمت تاب دوید و دست جیهوپو هم پشت سرش کشید
و روی تاب نشست
+ یااا اینا واسه بچه های چهار سالت !
جیهوپ به دور برش نگاه کرد ... تنها ادمی که بیشتر از چهار سال اونجا سن داشت خودشون بودن :/
- غر نزن هلم بده !
جیهوپ با اکراه اروم دو طرف زنجیرو گرفت و به سمت خودش کشید اما همین که هل داد ...
موهای مشکی رنگ و بلند سو وون توی هوا معلق بود و بالا و پائین میشد ...
نور افتاب باعث برق زدنش میشد جیهوپ دوباره دستاشو به کمر سو وون فشار داد و سرعت تابو بیشتر کرد
- یو هوووو
جیهوپ مات به نیم رخ خندان و درخشاان سو وون خیره شد ...
+ یپودا ... ( خوشکله )
*******
سو وون بستنیو از دست جیهوپ گرفت ...
- ممنون
و تو سه تا حرکت قیف بستنیو تموم کرد .
- واااای اونجا رو نگااا
+ چیه ؟
سو وون از روی نیمکت بلند شد و به سمت دختر بچه کوچولویی دوید
- کیوتتتت
و بعد نشست روی زانو هاش و دستاشو به سمت دختر بچه باز کرد
- میای بغلم ؟
دختر بچه با نگاهی خجالتی سو وون رو برانداز کرد
زنی پشت سر دختر بچه اومد : جانم ؟
- این دختر شماست ؟
زن لبخندی زد : بله
- میتونم بغلش کنم ؟
زن : البته
سو وون دختر رو بغل کرد و به سمت جیهوپ برد
- ببینش چقد نازههه لپاششش
جیهوپ لبخندی زد
+ چه حسی بهت دست میده اگه عروسک کوچولوی ناز و خوشکلت یه عروسک رو برداره و بگه خیلی نازه ؟!
پارت 10
چند ساعت بعد رسیدن سئول و همه رفتن تو خابگاه
+ سو وونااا
- هاا
+ برا اولین قرارمون کجا بریم ؟
- نمیدونم بزا سرچ کنم ...
+ .... :/
- چیه خب ؟ تا حالا قرار نزاشتم ...
سو وون نوشت ( مکان برای قرار از پیش تایین شده )
- رستوران ... کافه ... گل فروشی ... یاااا این دیگه چه مسخره بازیئیه ؟
+ :/
- بریم پارککک ؟
+ حقا که بچه ای !
سو وون قیافشو مظلوم کرد
- لدفااا
+ پوف بریم ...
سو وون جیغی کشید و پرید رو کول جیهوپ
+ یااا له شدم
- میدونم
سو وون دست جیهوپو گرفت و از در بیرون رفت
*****
وارد پارک شدن بچه های پنج شیش ساله سوار تاب و سرسره ها شده بودن و جیغ میزدن
سو وون به سمت تاب دوید و دست جیهوپو هم پشت سرش کشید
و روی تاب نشست
+ یااا اینا واسه بچه های چهار سالت !
جیهوپ به دور برش نگاه کرد ... تنها ادمی که بیشتر از چهار سال اونجا سن داشت خودشون بودن :/
- غر نزن هلم بده !
جیهوپ با اکراه اروم دو طرف زنجیرو گرفت و به سمت خودش کشید اما همین که هل داد ...
موهای مشکی رنگ و بلند سو وون توی هوا معلق بود و بالا و پائین میشد ...
نور افتاب باعث برق زدنش میشد جیهوپ دوباره دستاشو به کمر سو وون فشار داد و سرعت تابو بیشتر کرد
- یو هوووو
جیهوپ مات به نیم رخ خندان و درخشاان سو وون خیره شد ...
+ یپودا ... ( خوشکله )
*******
سو وون بستنیو از دست جیهوپ گرفت ...
- ممنون
و تو سه تا حرکت قیف بستنیو تموم کرد .
- واااای اونجا رو نگااا
+ چیه ؟
سو وون از روی نیمکت بلند شد و به سمت دختر بچه کوچولویی دوید
- کیوتتتت
و بعد نشست روی زانو هاش و دستاشو به سمت دختر بچه باز کرد
- میای بغلم ؟
دختر بچه با نگاهی خجالتی سو وون رو برانداز کرد
زنی پشت سر دختر بچه اومد : جانم ؟
- این دختر شماست ؟
زن لبخندی زد : بله
- میتونم بغلش کنم ؟
زن : البته
سو وون دختر رو بغل کرد و به سمت جیهوپ برد
- ببینش چقد نازههه لپاششش
جیهوپ لبخندی زد
+ چه حسی بهت دست میده اگه عروسک کوچولوی ناز و خوشکلت یه عروسک رو برداره و بگه خیلی نازه ؟!
۷۴.۳k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.