فیک کار خونه حیوون سازی پارت ۸
کوک: آره نگاه چقدر تعجب کرده خب بزار خودمو از اول معرفی کنم من جئون جونگکوک یا راست بگم برادر کوچک شیطان هستم بهم میگن شیطان کوچولو و آها ملکه بهشت یا خدایان درسته؟
لیا: تو اینجا چیکار میکنی ها هه فکر کردی تعجب کردم نه چون یه اهریمن حس میکنه طرفه مقابل قدرتی داره یا نه توهم توی قدرتت شیطانی هست به آسونی حسش کردم خب چرا اومدی ما هم دیگرو توی دیوان خاصه خدایان می ببینیم نه اینجا تو داری منو تهدید میکنی دوستام میدوند بیمار ام خوب شاید بدونند خانواده ام نمیدونم خب چرا باید ازت بترسم شیطان کوچولو ها
کوک: خوبه زیادی نترسی چون تو قدرت جاویدان داری هیچ تموم نمیشه یعنی قرار نیست تموم بشه خدایان هه درسته توی دیوان خاصه خدایان باید هم دیگرو ببینیم
لیا: از اونجایی پس شیطان اصلی و بزرگ و اون یکی داداشت همین جاها هستن الانم برو بیرون همه میدونن ما چقدر به خون هم تشنه هستیم پس برو بیرون
کوک: اوکی بای (نیشخند)
(۹ ساعت بعد)
میا: سلام خواهرم باز باهم رسیدیم خونه چیزی شده لیا
لیا: آره دره خونه بسته بود پس چرا الان بازه آها راستی میا برادر شیطان کوچولو اومده باهاش حرف زدم خیلی بهش شک. دارم بریم خونه ببینم کی توی خونه اومده شاید دختران هستن بهشون زنگ زدم گفتم بیان خونه اینجا حرف بزنیم
میا: چی اومده بیمارستان خدای من کاره خوبی کردی بریم ببینیم
میا: هی شما کی هستین؟
؟: من هه تو نمیشناسی ولی خواهرت خوب منو میشناسه (نیشخند)
لیا: بهت گفته بودم برادر شیطان کوچولو اومده بود اینه اما الان هفت نفر هستین هه اینجا چیکار می کنند؟
تهیونگ: هوم شنیدم بودم میگفتن ملکه بهشت خیلی خوشگله جذاب خدایان به جذابی چشمات خیلی زیباست منم برادر دوم شیطان هستم بهم میگن ارباب
میا: هه هه هه خب که چی آها اونم شیطان دیگه
جیمین: آره منم شیطان هستم ولی تو خیلی زبون درازی فکر کنم خواهر ملکه هستی که انقد جرات داری هوم شما احمق نفهمیدین ما حیوون عادی نیستیم
لیا: آخه تو احمقی اون لحظه که گفتم بریم حیوون بخریم روح شیطانی شما هارو حس کردم به میا گفتم بعد شمارو دیدیم چون خودتونم باید شک کنید آخه ببین این هم حیوون دو دقیقه ما دیدن خریدند هوم بعد اینجا پر از دوربین مخفی هست میشه شما رو دید وقتی با میا دعوا می کردم اونم فقط جلوی شما پس برابر این شما احمق هستین نه ما اوکی خیره سرتون بزرگترین مافیا هستین هه اینجا چی میخواین ها؟
لیا: تو اینجا چیکار میکنی ها هه فکر کردی تعجب کردم نه چون یه اهریمن حس میکنه طرفه مقابل قدرتی داره یا نه توهم توی قدرتت شیطانی هست به آسونی حسش کردم خب چرا اومدی ما هم دیگرو توی دیوان خاصه خدایان می ببینیم نه اینجا تو داری منو تهدید میکنی دوستام میدوند بیمار ام خوب شاید بدونند خانواده ام نمیدونم خب چرا باید ازت بترسم شیطان کوچولو ها
کوک: خوبه زیادی نترسی چون تو قدرت جاویدان داری هیچ تموم نمیشه یعنی قرار نیست تموم بشه خدایان هه درسته توی دیوان خاصه خدایان باید هم دیگرو ببینیم
لیا: از اونجایی پس شیطان اصلی و بزرگ و اون یکی داداشت همین جاها هستن الانم برو بیرون همه میدونن ما چقدر به خون هم تشنه هستیم پس برو بیرون
کوک: اوکی بای (نیشخند)
(۹ ساعت بعد)
میا: سلام خواهرم باز باهم رسیدیم خونه چیزی شده لیا
لیا: آره دره خونه بسته بود پس چرا الان بازه آها راستی میا برادر شیطان کوچولو اومده باهاش حرف زدم خیلی بهش شک. دارم بریم خونه ببینم کی توی خونه اومده شاید دختران هستن بهشون زنگ زدم گفتم بیان خونه اینجا حرف بزنیم
میا: چی اومده بیمارستان خدای من کاره خوبی کردی بریم ببینیم
میا: هی شما کی هستین؟
؟: من هه تو نمیشناسی ولی خواهرت خوب منو میشناسه (نیشخند)
لیا: بهت گفته بودم برادر شیطان کوچولو اومده بود اینه اما الان هفت نفر هستین هه اینجا چیکار می کنند؟
تهیونگ: هوم شنیدم بودم میگفتن ملکه بهشت خیلی خوشگله جذاب خدایان به جذابی چشمات خیلی زیباست منم برادر دوم شیطان هستم بهم میگن ارباب
میا: هه هه هه خب که چی آها اونم شیطان دیگه
جیمین: آره منم شیطان هستم ولی تو خیلی زبون درازی فکر کنم خواهر ملکه هستی که انقد جرات داری هوم شما احمق نفهمیدین ما حیوون عادی نیستیم
لیا: آخه تو احمقی اون لحظه که گفتم بریم حیوون بخریم روح شیطانی شما هارو حس کردم به میا گفتم بعد شمارو دیدیم چون خودتونم باید شک کنید آخه ببین این هم حیوون دو دقیقه ما دیدن خریدند هوم بعد اینجا پر از دوربین مخفی هست میشه شما رو دید وقتی با میا دعوا می کردم اونم فقط جلوی شما پس برابر این شما احمق هستین نه ما اوکی خیره سرتون بزرگترین مافیا هستین هه اینجا چی میخواین ها؟
۵.۷k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.