سرنوشت را میشود تغیر داد
۹ سال بعد
خانومه: چوی ات ازادی
بیروناز زندان:
بابام اومدن دونبالم
بابا: خوش اومدی ات
ات: محکم پریدم بغل بابام
ات: مامان کجاست؟
بابا: ات بیا بریم خونه
ات: بابا مامان کجاست؟
بابا : ات مامانت خونه منتظرته
ات: اخ جون خیلی دوست دارم برم تو اون بغل گرمش و غذاشو بخورم
خونه:
رفتم تو دیدم همه لباس سیاه پوشدن و گریه میکنن
ات: چی شده؟
که دیدم عکس مامان و گزاشتن بی اختیار گریم ریخت یعنی چی؟
ات: بابا اینجا چه خبره مامان کجاست (با جیغ و گریه )
که خاله اومد و بغلم کرد و برد تو اتاق
ات: خاله چی شده؟کی این اتفاق افتا
خاله: ات یادته کیم تهیونگ و
ات: اره
خاله: اون از وقتی پی دی نیم بهش گفت که چه اتفاقی افتاده اعصابش بهم ریخت و الان بزرگ ترین مافیا جهان شده و هرکی مانعش بشه رو میکشه هفته ی پیش همسایه کناری و مامانت ضدش عمل کردن و تهیونگ به لافاصله اونارو کشت
ات: باورم نمیشد کسی دوستش داشتم تو این چند سال فقط به فکر حالش بودم قاتل مامانمه
ات: خاله من خودم با دستای خودم میکشمش
خاله: ات خیلی خطر ناکه
ات: خاله سعی نکن جلوی من و بگیری
ات: اون وقتی فهمید که تو کسی بودی که نجاتش دادی گفت که ترو به عنوان خدمت کار میخواد چون تو کاری کردی که بتونه انتقام بگیره
ات: چیییییییی
خاله: اون به خدمت کاراش هیچ اسیبی نمیزنه
ات: باشه میرم ولی با نقشه کارم و واسه ی انتقام راحت کردی کیم تهیونگ😏🗡
خانومه: چوی ات ازادی
بیروناز زندان:
بابام اومدن دونبالم
بابا: خوش اومدی ات
ات: محکم پریدم بغل بابام
ات: مامان کجاست؟
بابا: ات بیا بریم خونه
ات: بابا مامان کجاست؟
بابا : ات مامانت خونه منتظرته
ات: اخ جون خیلی دوست دارم برم تو اون بغل گرمش و غذاشو بخورم
خونه:
رفتم تو دیدم همه لباس سیاه پوشدن و گریه میکنن
ات: چی شده؟
که دیدم عکس مامان و گزاشتن بی اختیار گریم ریخت یعنی چی؟
ات: بابا اینجا چه خبره مامان کجاست (با جیغ و گریه )
که خاله اومد و بغلم کرد و برد تو اتاق
ات: خاله چی شده؟کی این اتفاق افتا
خاله: ات یادته کیم تهیونگ و
ات: اره
خاله: اون از وقتی پی دی نیم بهش گفت که چه اتفاقی افتاده اعصابش بهم ریخت و الان بزرگ ترین مافیا جهان شده و هرکی مانعش بشه رو میکشه هفته ی پیش همسایه کناری و مامانت ضدش عمل کردن و تهیونگ به لافاصله اونارو کشت
ات: باورم نمیشد کسی دوستش داشتم تو این چند سال فقط به فکر حالش بودم قاتل مامانمه
ات: خاله من خودم با دستای خودم میکشمش
خاله: ات خیلی خطر ناکه
ات: خاله سعی نکن جلوی من و بگیری
ات: اون وقتی فهمید که تو کسی بودی که نجاتش دادی گفت که ترو به عنوان خدمت کار میخواد چون تو کاری کردی که بتونه انتقام بگیره
ات: چیییییییی
خاله: اون به خدمت کاراش هیچ اسیبی نمیزنه
ات: باشه میرم ولی با نقشه کارم و واسه ی انتقام راحت کردی کیم تهیونگ😏🗡
۱۷.۱k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.