پارت7
رفتیم خوابمون برد خوابیدیم
صبح بیدار شدیم عوض کردیم رفتیم پایین
نکته خونه نیکا اینا کیشه میخوان بار کن تهران البته کلن1ماه کیشن
زن عمو:سلام گلای من
بابا ن:نیکام
نیکا:بابا بام قهر کرده بودم رفتم پیش ارسلان نشستمو سرمو گذاشتم روسینش
ارسلان:نیکا بابا؟
بابا:قهری دخترم
نیکا:اخم کرده بودم بغل ارسلان خیلی خوش بو
ارسلان:چکار میکنی نیکا بو میکنی
نیکا:آره خیلی خوش بویی
ارسلان:لطف داری
بابا:نیکا باتوام ها؟
نیکا:بله
بابان:قهری
نیکا:خب آره
بابا:نیکا آمد کنارش گفت
نیکا از بغل ارسلان بیا بیرون
نیکا:نمیخوام
بابا:باشه پس کادو میرسه به ارسلان
نیکا:پرید:هاها چه کادویی منکه پاشدم
ارسلان:حسود
نیکا:زبونمون واسشدر آوردم
بلخره منقهرما
بابا:باشه واسه توام دارم
ارسلان:شت
بابا:کادوهاشونو دادم ه رد دو خوششون آمد واسه ارسلان ساعت گرفته بودم واسه نیکاهم یه ساعت
ارنیکا:مرسی بابا
بابان:بغلم نمیکنید
نیکا:پریدم بغلش کردم
ارسلان:منم نگاه میکردم که منم که منم کشیدن مامانم ملحق شد
دیانا نگاه میکردم که بابا آمد سمتم بد یه کادو بغلم کرد
باباد:گل دخترم نمیبینم قهری کنیا
دیانا:باشه(بچگونه)
متین:وا بابا
باباد"بیا اینم واس آقا پسرم
مامان نی:ماشالله خرس گندن به جا ازدواج کردنشون
مامان د:آخ گفتی
پچه ها:مامان(با صدای بلند)
مامانمون:باشه باشه
دیانا:البته متین میتونه ازدواج کنه کیسش موجوده
متین:دیاناااااااا
نیکا:اوههه عروسی داریم پ وای دیا باید بریم لباس بخریم وقت بگیری....
متین:کی گفته من قراره ازدواج کنم
نیکا:خواهر داماد
صبح بیدار شدیم عوض کردیم رفتیم پایین
نکته خونه نیکا اینا کیشه میخوان بار کن تهران البته کلن1ماه کیشن
زن عمو:سلام گلای من
بابا ن:نیکام
نیکا:بابا بام قهر کرده بودم رفتم پیش ارسلان نشستمو سرمو گذاشتم روسینش
ارسلان:نیکا بابا؟
بابا:قهری دخترم
نیکا:اخم کرده بودم بغل ارسلان خیلی خوش بو
ارسلان:چکار میکنی نیکا بو میکنی
نیکا:آره خیلی خوش بویی
ارسلان:لطف داری
بابا:نیکا باتوام ها؟
نیکا:بله
بابان:قهری
نیکا:خب آره
بابا:نیکا آمد کنارش گفت
نیکا از بغل ارسلان بیا بیرون
نیکا:نمیخوام
بابا:باشه پس کادو میرسه به ارسلان
نیکا:پرید:هاها چه کادویی منکه پاشدم
ارسلان:حسود
نیکا:زبونمون واسشدر آوردم
بلخره منقهرما
بابا:باشه واسه توام دارم
ارسلان:شت
بابا:کادوهاشونو دادم ه رد دو خوششون آمد واسه ارسلان ساعت گرفته بودم واسه نیکاهم یه ساعت
ارنیکا:مرسی بابا
بابان:بغلم نمیکنید
نیکا:پریدم بغلش کردم
ارسلان:منم نگاه میکردم که منم که منم کشیدن مامانم ملحق شد
دیانا نگاه میکردم که بابا آمد سمتم بد یه کادو بغلم کرد
باباد:گل دخترم نمیبینم قهری کنیا
دیانا:باشه(بچگونه)
متین:وا بابا
باباد"بیا اینم واس آقا پسرم
مامان نی:ماشالله خرس گندن به جا ازدواج کردنشون
مامان د:آخ گفتی
پچه ها:مامان(با صدای بلند)
مامانمون:باشه باشه
دیانا:البته متین میتونه ازدواج کنه کیسش موجوده
متین:دیاناااااااا
نیکا:اوههه عروسی داریم پ وای دیا باید بریم لباس بخریم وقت بگیری....
متین:کی گفته من قراره ازدواج کنم
نیکا:خواهر داماد
۱۳.۴k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.