اما تو قول دادی...!
پارت²..اخر
ک یا جسمی افتاده روی زمین مواجه شدم...
اون ا.ت بود..ا.ت ی من!...بدن سردشو تو بغلم گرفتم..و با گریه داد میزدم..:ا.ت قرار نبود اینطوری شه..ببخشید..نشد..از پیشم نرو!...
با هرجوری ک شد رسوندمش بیمارستان...
ساعت ³:⁴⁶ دقیقه ی بامداد..**
روی صندلی سرد فلزی بیمارستان نشستم..دستم رو کلافه تو سرم میکشیدم..تا از اون اتاق فاکی..یه نفر بیاد بیرون!..
دیگه نه پول مهم بود..نه ماری ک من کرده بودم..
مهم ا.ت بود..ک دکترش از اتاق بیرون اومد..
دکتر:متاسفم من تموم تلاشمو کردم..
ویو ادمینتون ک خیلی جذابه..***
ب در اتاق زل زده بود..حس یخ زدگی بهش دست داده بود..
فرشته ای ک قرار بود پیشش بمونه...دیگه نبود..از خنده هایی ک اونو حرص میداد خبری نبود..و از همه مهم تر...دیگه خبری از احساس عشق نبود..
تاریخ فوت:²⁰²⁴.².¹⁵..میلادی
علت:سرطان..فشار عصبی.
پیام این متن:حرف ها از چاقو..تیر..تبر..تیغ..دردناک ترند!
A_shinigamy_army
ک یا جسمی افتاده روی زمین مواجه شدم...
اون ا.ت بود..ا.ت ی من!...بدن سردشو تو بغلم گرفتم..و با گریه داد میزدم..:ا.ت قرار نبود اینطوری شه..ببخشید..نشد..از پیشم نرو!...
با هرجوری ک شد رسوندمش بیمارستان...
ساعت ³:⁴⁶ دقیقه ی بامداد..**
روی صندلی سرد فلزی بیمارستان نشستم..دستم رو کلافه تو سرم میکشیدم..تا از اون اتاق فاکی..یه نفر بیاد بیرون!..
دیگه نه پول مهم بود..نه ماری ک من کرده بودم..
مهم ا.ت بود..ک دکترش از اتاق بیرون اومد..
دکتر:متاسفم من تموم تلاشمو کردم..
ویو ادمینتون ک خیلی جذابه..***
ب در اتاق زل زده بود..حس یخ زدگی بهش دست داده بود..
فرشته ای ک قرار بود پیشش بمونه...دیگه نبود..از خنده هایی ک اونو حرص میداد خبری نبود..و از همه مهم تر...دیگه خبری از احساس عشق نبود..
تاریخ فوت:²⁰²⁴.².¹⁵..میلادی
علت:سرطان..فشار عصبی.
پیام این متن:حرف ها از چاقو..تیر..تبر..تیغ..دردناک ترند!
A_shinigamy_army
۵.۸k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲