رفتم حموم زیر آب یاد صحنه چند دقیقه پیش میوفتادم مث دبونه
رفتم حموم زیر آب یاد صحنه چند دقیقه پیش میوفتادم مث دبونه مبخندبدم دلیلشو نمیدونستم ولی مطمئنم عاشقش نیستم
ولی چقد کراشه عاح گلبم دوساعت تو حموم داشتم مسخره بازی درمیاوردم
اومدم ببرون موهام خشک کردم یه لباس پوشیدم موهام بالا بستم که در اتاقم زده شد
+بله
÷عروس خانم بیایید شام
+چشم
خندبدم عروس خانم خخخخ
رفتم پایین همه کنار هم بودن جا فقطت پیش کوک بود الان پیشش پشینم چی فکر میکنه
+آم یومی بیا اینجا بشین منم پیش....
÷نه دک تو پیش شوهرت بشین
با حرفش سرخ شدم نشستم کنارش. که پوزخند زد سرمو انداختم پایین شروع کردم شام خوردن یوجین گوشیش زنگ خورد رفت بیرون وسط شام یومی گفت
÷داداش کوکی من میتونم با تهیونگ برم تا خونه دوستم؟
_هوفففف خودم م......
÷نه دیگه تو پیش عروس خانم باش
_یومی!
÷کوک؟
-باشه ولی عقب بشین
تو این مدتت ک اینجا بودم معلوم بود یومی تهیونگ همو میخوان ولی کنم کوک نمیزاره
موقع خواب:
خواستم برم بالا از خستگی پلکام به سختی باز میشد که خواستم پامو رو پله بزارم لیز خوردم سرم خورد زمین چشامم بسته شد سیاهی مطلق
ویو کوک:
داشتم مدارکو چک میکردم که صدای بوم اومد از اتاق اومدم که وینا افتاد زمین پیشونیش خونی بود رفتم بغلش کردم
بردمش تو اتاقم گذاشتم رو تخت زنگ زدم به تهیونگ گفتم بیاد
قعط. کردم که چشمم افتادد بهش چقد کیوته جذابه هعی کوک چی میگی این بچه همون زنه
در اتاقم باز شد تهیونگ اومد تو با وینا
سرش پانسمان کرد با یومی رفتن بیرثن یه سرم به وینا وصل بود دوتا دستاش کبود بود ابن مدت اتفاق زیادی واسش افتاد ولی بهتر مدارک دوباره نگاه کردم
ویو وینا:
~برووووووو
+نههه اگه بلم اون پشله میتوشت
~وینا برو مامان تو نباید میومدی اینجا برو پیش نامجون
جسم مادرم افتاد زمین چشاش باز بود از سر دهنش خون میومد
سرمو بالا آوردم یه پسر که نفس نفس میزد فرار میکرد نامجون ک دستش تفنگ بود شلیک کرد به مادر اون پسره ک افتاد
که چشمم به چشای پسر خورد
که همه چیز سیاه شد
مامان (جیغ)
دستمو کشیدم که چشام با سوزشی باز شد.....
ولی چقد کراشه عاح گلبم دوساعت تو حموم داشتم مسخره بازی درمیاوردم
اومدم ببرون موهام خشک کردم یه لباس پوشیدم موهام بالا بستم که در اتاقم زده شد
+بله
÷عروس خانم بیایید شام
+چشم
خندبدم عروس خانم خخخخ
رفتم پایین همه کنار هم بودن جا فقطت پیش کوک بود الان پیشش پشینم چی فکر میکنه
+آم یومی بیا اینجا بشین منم پیش....
÷نه دک تو پیش شوهرت بشین
با حرفش سرخ شدم نشستم کنارش. که پوزخند زد سرمو انداختم پایین شروع کردم شام خوردن یوجین گوشیش زنگ خورد رفت بیرون وسط شام یومی گفت
÷داداش کوکی من میتونم با تهیونگ برم تا خونه دوستم؟
_هوفففف خودم م......
÷نه دیگه تو پیش عروس خانم باش
_یومی!
÷کوک؟
-باشه ولی عقب بشین
تو این مدتت ک اینجا بودم معلوم بود یومی تهیونگ همو میخوان ولی کنم کوک نمیزاره
موقع خواب:
خواستم برم بالا از خستگی پلکام به سختی باز میشد که خواستم پامو رو پله بزارم لیز خوردم سرم خورد زمین چشامم بسته شد سیاهی مطلق
ویو کوک:
داشتم مدارکو چک میکردم که صدای بوم اومد از اتاق اومدم که وینا افتاد زمین پیشونیش خونی بود رفتم بغلش کردم
بردمش تو اتاقم گذاشتم رو تخت زنگ زدم به تهیونگ گفتم بیاد
قعط. کردم که چشمم افتادد بهش چقد کیوته جذابه هعی کوک چی میگی این بچه همون زنه
در اتاقم باز شد تهیونگ اومد تو با وینا
سرش پانسمان کرد با یومی رفتن بیرثن یه سرم به وینا وصل بود دوتا دستاش کبود بود ابن مدت اتفاق زیادی واسش افتاد ولی بهتر مدارک دوباره نگاه کردم
ویو وینا:
~برووووووو
+نههه اگه بلم اون پشله میتوشت
~وینا برو مامان تو نباید میومدی اینجا برو پیش نامجون
جسم مادرم افتاد زمین چشاش باز بود از سر دهنش خون میومد
سرمو بالا آوردم یه پسر که نفس نفس میزد فرار میکرد نامجون ک دستش تفنگ بود شلیک کرد به مادر اون پسره ک افتاد
که چشمم به چشای پسر خورد
که همه چیز سیاه شد
مامان (جیغ)
دستمو کشیدم که چشام با سوزشی باز شد.....
۷.۹k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.