فیک ران part 87
*فعلن اون یه سال رو فراموش کنید یکم قبل تر وقتی ا/ت با ران آشنا میشه ا/ت:۵ ران:۱۲
فلش بک:
ا/ت: ای بابا..انیکی همیشه منو گم میکنه..چرا دستمو نمیگیره تا گم نشم؟ خسته شدم انقدر دنبالش گشتم..تا اون کله برفی رو میبینه منو یادشون میره...ایششش...یکی با اون هودی مشکی ای که کله برفی پوشیده بود رو دیدم..سریع دوییدم سمتش و از پشت بغلش کردم...
پسره برگشت: هاع؟
ا/ت: مردمک چشمام کوچیک میشه تعجب میکنه...اینکه موهاش بلونده...ینی این یکی دیگس؟* هاعععععع؟؟ گومنننننننننننننننن
*دوییدم*
پسره: وایسا اینجا ببینم فسقلی....
ا/ت:*بدبخت شدم نکنه میخاد بزنتم*
پسره دستشو میاره بالا*
ا/ت دستاش ضربدری جلویه صورتش میزاره*
پسره دستشو به سرعت میاره جلویه دختر و موهاشو ناز میکنه
پسره:چون چشمات خوشگله بهه کمک میکنم[رین ژان ک منم:🗿]
ا/ت:نمیخای منو ..بزنی؟
ران: نه بابا چرا بزنمت.. مگه دیوانم؟
[حالا دیوانه رو ۵ سال دیگه خاهیم دید😂😂]
خب من.. کمکت میکنم ولی سریع باید برم دنبال داداشم تا برم جایی...خب آخرین بار کجا بودی؟
ا/ت: داداشم هربار منو به این پارک میاره من رو فراموش میکنه...این پارک زیادی بزرگه معلوم نیست کجا رفتن...
ران: ما کل این پارک رو میگردیم تا تورو پیش داداشت برسونم...*لبخند*
ا/ت: چرا؟
ران:چون با نمکی...*لبخند*
۲۹دقیقه ی بعد:
ا/ت: اینجارو این که اون کله برفیه....
ران: کله برفی؟😂😂
ا/ت: ارع...کله برفی...یه بدجنس به تمام معنا...
ران: خب...
ا/ت: فک کنم..باید برم...!
ران: هی....من همیشه ساعت ۱۰ تا ۵ این اطراف هستم ..هر وقت خاستی من رو ببینی فقط کافیه بیای اینجا...که گم هم شدی من فقط کمکت کنم..
ا/ت: اسمت چیه؟هوم؟
ران:تن نو او و ....خب اسمت چیه فسقلی؟
ا/ت: هیتو...!😑🫠*و فرار میکنه با مشت میره تو کمر ایزانا...!
ران: هعیییی اسمتو بگووو چرا فامیلتون گفتی...لنتی...تلافی کرد؟
تا یه سال متداول هم دیگه رو تو اون پارک وقتی کاکوچو ا/ترو میورد..ران منتظر ریندو میموند...میومدن همدیگرو میدیدن...ران فکرشم نمیکرد با یه بچه که سن عقلیش به خود ران نزدیکه انقدر وابسطه بشه!
فلش بک ا/ت بعد ۲ سال دوباره ران رو میبینه!...
ران و ا/ت بدون در نظر گرفتن سنشون راحت حرف میزدن ...ا/ت سن و منطق و احساساتش به اندازه ی ران قوی و قابل کنترل بود..همین برای ران جذاب بود..! ران هنوز اسمشو به ا/ت و ا/ت اسمشو به ران نمیگفت! دوباره این ارتباطات ادامه پیدا میکنن تا وقتی که کاکوچو از خونه میزنه بیرون یه سال بین دیدن همدیگه وقفه نیوفته سال بعدش که اون باباعه سلیطه ا/ترو از خونه بیرون میکنه:
تو فلش بک بعدی اتفاقاتی میوفته ...یکی میاد اون وسط که اصلن انتظارشو ندارید..اون شخص چه کسیه؟😂
ببینید چقد خوبم؟ لایکا هنو بالایه ۵۰ تا نشده پارت دادم فعلن از پارت خبری نیست تا جفتشون بره بالا🗿🪚
فلش بک:
ا/ت: ای بابا..انیکی همیشه منو گم میکنه..چرا دستمو نمیگیره تا گم نشم؟ خسته شدم انقدر دنبالش گشتم..تا اون کله برفی رو میبینه منو یادشون میره...ایششش...یکی با اون هودی مشکی ای که کله برفی پوشیده بود رو دیدم..سریع دوییدم سمتش و از پشت بغلش کردم...
پسره برگشت: هاع؟
ا/ت: مردمک چشمام کوچیک میشه تعجب میکنه...اینکه موهاش بلونده...ینی این یکی دیگس؟* هاعععععع؟؟ گومنننننننننننننننن
*دوییدم*
پسره: وایسا اینجا ببینم فسقلی....
ا/ت:*بدبخت شدم نکنه میخاد بزنتم*
پسره دستشو میاره بالا*
ا/ت دستاش ضربدری جلویه صورتش میزاره*
پسره دستشو به سرعت میاره جلویه دختر و موهاشو ناز میکنه
پسره:چون چشمات خوشگله بهه کمک میکنم[رین ژان ک منم:🗿]
ا/ت:نمیخای منو ..بزنی؟
ران: نه بابا چرا بزنمت.. مگه دیوانم؟
[حالا دیوانه رو ۵ سال دیگه خاهیم دید😂😂]
خب من.. کمکت میکنم ولی سریع باید برم دنبال داداشم تا برم جایی...خب آخرین بار کجا بودی؟
ا/ت: داداشم هربار منو به این پارک میاره من رو فراموش میکنه...این پارک زیادی بزرگه معلوم نیست کجا رفتن...
ران: ما کل این پارک رو میگردیم تا تورو پیش داداشت برسونم...*لبخند*
ا/ت: چرا؟
ران:چون با نمکی...*لبخند*
۲۹دقیقه ی بعد:
ا/ت: اینجارو این که اون کله برفیه....
ران: کله برفی؟😂😂
ا/ت: ارع...کله برفی...یه بدجنس به تمام معنا...
ران: خب...
ا/ت: فک کنم..باید برم...!
ران: هی....من همیشه ساعت ۱۰ تا ۵ این اطراف هستم ..هر وقت خاستی من رو ببینی فقط کافیه بیای اینجا...که گم هم شدی من فقط کمکت کنم..
ا/ت: اسمت چیه؟هوم؟
ران:تن نو او و ....خب اسمت چیه فسقلی؟
ا/ت: هیتو...!😑🫠*و فرار میکنه با مشت میره تو کمر ایزانا...!
ران: هعیییی اسمتو بگووو چرا فامیلتون گفتی...لنتی...تلافی کرد؟
تا یه سال متداول هم دیگه رو تو اون پارک وقتی کاکوچو ا/ترو میورد..ران منتظر ریندو میموند...میومدن همدیگرو میدیدن...ران فکرشم نمیکرد با یه بچه که سن عقلیش به خود ران نزدیکه انقدر وابسطه بشه!
فلش بک ا/ت بعد ۲ سال دوباره ران رو میبینه!...
ران و ا/ت بدون در نظر گرفتن سنشون راحت حرف میزدن ...ا/ت سن و منطق و احساساتش به اندازه ی ران قوی و قابل کنترل بود..همین برای ران جذاب بود..! ران هنوز اسمشو به ا/ت و ا/ت اسمشو به ران نمیگفت! دوباره این ارتباطات ادامه پیدا میکنن تا وقتی که کاکوچو از خونه میزنه بیرون یه سال بین دیدن همدیگه وقفه نیوفته سال بعدش که اون باباعه سلیطه ا/ترو از خونه بیرون میکنه:
تو فلش بک بعدی اتفاقاتی میوفته ...یکی میاد اون وسط که اصلن انتظارشو ندارید..اون شخص چه کسیه؟😂
ببینید چقد خوبم؟ لایکا هنو بالایه ۵۰ تا نشده پارت دادم فعلن از پارت خبری نیست تا جفتشون بره بالا🗿🪚
۴۰.۷k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.