Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
(معرفی:بهدیس یک دختر ۱۶ ساله است تو پایین شهر تهران بزرگ شده یک خواهر بنام سوگل ک با یک پسر پولدار ازدواج کرده بابا بهدیس اعتیاد داره و قمار بازه اسم باباش ممد مامان بهدیس چند سالی هستش ک طلاق گرفته و بهدیس با پدرش زندگی میکنه بهدیس یک دختر خونگی اصلا باباش نمزاره بره بیرون و تا کلاس سوم هم درس خونده از هیچی هم خبرنداره یک دختر ساده و خونگی)
باباممد: بهدیس کجایی؟
بهدیس: اینجام جان بابا
باباممد:خواهرت قراره بیاد یک چیزی درست کن
بهدیس: تو خونه هیچی نداریم
باباممد: برو از همسایه بگیر بدو(باداد خماری)
بهدیس: بابا میشه خودتون برین اخه من میترسم ازشون
باباممد: میگمم برو واگرنه میدمت زن همون بشی هااا
بهدیس: باشه میرم چشم
با ترس ک دست هام میلرزید رفتم طبقه بالا اخه یک مردی زندگی میکرد ک شبیه بابام بود برای همین خیلی ازش میترسیدم،در زدم
مرد: کییی؟
بهدیس: منم بهدیس امدم یکم ازتون برنج بگیرم
مرد: جون امدم
امد در وا کرد و یک پلاستیک برنج داد به دستم تا امدم دستمو بگیره پسرش امد، پسرش ۱۷ سالش بود
پسره: بابا برو تو من امدم
باباش رفت داخل
بهدیس: مرسی
پسره: من این موقع ها میام هرچی لازم داشتی به خودم بگو براتون میارم نیا پیش بابام اگه بلایی سرت بیاد من نمدونم
بهدیس: اخرش کتکم میزنه دیگ
پسره:بلا فقط کتک نیست میدونم از هیچی خبر نداری پس زیاد اینجا نیا هرچی خواستی به خودم بگو
باشه گفتم و رفتم پایین غذامو درست کردم ک صدای خواهرم امد بدو بدو به سمت در رفتم
بهدیس: سلام ابجی
سوگل جواب سلام سردی داد اخه زیاد از من خوشش نمیومد از وقتی با این پسر پولدار ازدواج کرده اصلا محلم نمیده حتی برام چیزی هم نمخره ولی شوهرش برام لباس پول میده، چای ریختم نشستم
(اسم شوهر سوگل متین)
متین: بهدیس برات چند تا لباس با سوگل گرفتم بیا بگیرش
بهدیس:مرسی
متین: دیگ داره هوا سرد میشه توهم ک لباس هات همش نازک باز برای زمستان سرما میخوری
بهدیس: خیلی ازتون ممنونم( باذوق)
با ذوق به لباس هانگاه میکردم
سوگل: یک خواستگار داری بهدیس
متین: ولش کن سوگل(اروم)
سوگل:چرا ول کنم بزار ازدواج کنه بابام بخاطر این داره کار میکنه وقتی این نباشه بابام مجبور نیست کار کنه
متین: اون سن باباشه(اروم)
سوگل:بهدیس یک مردی ک ۴۰ سالشه ترو دیده برای زن دوم پولداره بهت خونه ماشین هم میده به باباهم به اندازه ک خودت بخوای به بابا پول میده
باباممد: این ک خیلی عالی بهدیس
متین: خب بهدیس خانوم ۱۶ سالشه ولی اون ۴۰ سال
سوگل: باشه این همه ادم دارن با سن بالاها ازدواج میکنن
بهدیس: برای زن دومش میخواد؟
سوگل:اره یک وارث هم میخواد زن اولش دختر میاره و پسر میخواد حالا ترو دیده پسندیده
(معرفی:بهدیس یک دختر ۱۶ ساله است تو پایین شهر تهران بزرگ شده یک خواهر بنام سوگل ک با یک پسر پولدار ازدواج کرده بابا بهدیس اعتیاد داره و قمار بازه اسم باباش ممد مامان بهدیس چند سالی هستش ک طلاق گرفته و بهدیس با پدرش زندگی میکنه بهدیس یک دختر خونگی اصلا باباش نمزاره بره بیرون و تا کلاس سوم هم درس خونده از هیچی هم خبرنداره یک دختر ساده و خونگی)
باباممد: بهدیس کجایی؟
بهدیس: اینجام جان بابا
باباممد:خواهرت قراره بیاد یک چیزی درست کن
بهدیس: تو خونه هیچی نداریم
باباممد: برو از همسایه بگیر بدو(باداد خماری)
بهدیس: بابا میشه خودتون برین اخه من میترسم ازشون
باباممد: میگمم برو واگرنه میدمت زن همون بشی هااا
بهدیس: باشه میرم چشم
با ترس ک دست هام میلرزید رفتم طبقه بالا اخه یک مردی زندگی میکرد ک شبیه بابام بود برای همین خیلی ازش میترسیدم،در زدم
مرد: کییی؟
بهدیس: منم بهدیس امدم یکم ازتون برنج بگیرم
مرد: جون امدم
امد در وا کرد و یک پلاستیک برنج داد به دستم تا امدم دستمو بگیره پسرش امد، پسرش ۱۷ سالش بود
پسره: بابا برو تو من امدم
باباش رفت داخل
بهدیس: مرسی
پسره: من این موقع ها میام هرچی لازم داشتی به خودم بگو براتون میارم نیا پیش بابام اگه بلایی سرت بیاد من نمدونم
بهدیس: اخرش کتکم میزنه دیگ
پسره:بلا فقط کتک نیست میدونم از هیچی خبر نداری پس زیاد اینجا نیا هرچی خواستی به خودم بگو
باشه گفتم و رفتم پایین غذامو درست کردم ک صدای خواهرم امد بدو بدو به سمت در رفتم
بهدیس: سلام ابجی
سوگل جواب سلام سردی داد اخه زیاد از من خوشش نمیومد از وقتی با این پسر پولدار ازدواج کرده اصلا محلم نمیده حتی برام چیزی هم نمخره ولی شوهرش برام لباس پول میده، چای ریختم نشستم
(اسم شوهر سوگل متین)
متین: بهدیس برات چند تا لباس با سوگل گرفتم بیا بگیرش
بهدیس:مرسی
متین: دیگ داره هوا سرد میشه توهم ک لباس هات همش نازک باز برای زمستان سرما میخوری
بهدیس: خیلی ازتون ممنونم( باذوق)
با ذوق به لباس هانگاه میکردم
سوگل: یک خواستگار داری بهدیس
متین: ولش کن سوگل(اروم)
سوگل:چرا ول کنم بزار ازدواج کنه بابام بخاطر این داره کار میکنه وقتی این نباشه بابام مجبور نیست کار کنه
متین: اون سن باباشه(اروم)
سوگل:بهدیس یک مردی ک ۴۰ سالشه ترو دیده برای زن دوم پولداره بهت خونه ماشین هم میده به باباهم به اندازه ک خودت بخوای به بابا پول میده
باباممد: این ک خیلی عالی بهدیس
متین: خب بهدیس خانوم ۱۶ سالشه ولی اون ۴۰ سال
سوگل: باشه این همه ادم دارن با سن بالاها ازدواج میکنن
بهدیس: برای زن دومش میخواد؟
سوگل:اره یک وارث هم میخواد زن اولش دختر میاره و پسر میخواد حالا ترو دیده پسندیده
۱۱.۸k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.