وقتی باعث سقط بچتون میشه(تکپارتی)
علامت ها
ا.ت_
هیونجین+
.
.
هیونجین با پسرا رفته بود بار و تو خوردن الکل زیاده روی کرده بود و خیلی مست بود به طوری که چان به خونه رسوندش
(هیونجین ویو)
(رسید خونه)
در رو باز کردم و با صورت ا.ت مواجه شدم
_سلام
در جوابش فقط سرم رو تکون دادم
_معلوم هست کجا بودی؟
+ا.ت بس کن من اصلا حالم خوب نیست
_یعنی چی بس کنم؟(داد)
+صداتو بیار پایین
_اصلا تو به منی که حاملم فکر میکنی؟(داد)
_میدونی من چقدر نگران شدم و استرس گرفتم بخاطر تو؟(داد)
(میسا ویو)
بهت سیلی زد و گفت
+خفه شو ا.ت
با برخورد سیلی به صورتت،افتادی و حالت بد شد
_ه.هیون..جین(بغض)
بعد گفتن اسمش بیهوش شدی
هیونجین که تازه به خودش اومد سریع بغلت کرد تا ببرتت بیمارستان
سوار ماشین کردتت و خودش هم تو ماشین نشست
خیلی تند رانندگی کرد و به بیمارستان رسید تورو به آغوش گرفت و برد داخل بیمارستان
و میگفت
+لطفا کمکم کنید زنم حالش بده(گریه)
پرستار:برانکارد رو بیارید
(برانکارد رو آوردن)
پرستار:بزاریدش رو برانکارد
هیونجین گذاشتت رو برانکارد
و خیلی سریع بردنت برای معاینه
در حین اینکه تو داشتی معاینه میشدی هیونجین داشت مشخصات رو میگفت تا برات پرونده درست کنن
بعد از یک ساعت از اتاق عمل اومدی بیرون
کل این یک ساعت رو هیونجین داشت گریه میکرد
بعد اینکه دکتر از اتاق عمل اومد بیرون رفت سمتش و گفت
+حال هق همسرم چطوره؟(گریه)
دکتر:حال همسرتون خوبه اما متاسفانه بچه توی شکمش سقط شده
+چ..چی؟(زیرلب)
دکتر:متاسفم
هیونجین فقط سر تکون میده
دکتر:بیمار رو میفرستیم ای سی یو
+میتونم ببینمش(گریه)
دکتر:بله فقط چند دقیقه صبر کنین پرستار صداتون میکنه
+هوم(گریه)
هیونجین باورش نمیشد که قاتل بچش خودشه احساس میکرد ا.ت قرار نیست هیچوقت ببخشتش و از زندگیش هیونجین رو پرت میکنه بیرون
همین که هیونجین تو افکارش غرق بود پرستار اومد و گفت میتونه بره ا.ت رو ببینه
(رفت پیش ا.ت)
(هیونجین ویو)
همین که وارد اتاق ا.ت شدم با ا.ت یی که داره گریه میکنه مواجه شدم همش تو ذهنم داشتم به خودم لعنت میفرستادم که چرا مست کردم
+ا.ت
_برو(گریه)
+ا.ت منو ببخش
_چجوری ببخشمت؟(گریه)
_تو بچمو کشتی(گریه)
+من میدونم کاری که کردم قابل بخشش نیست هق حتی خودمم نمیتونم خودم رو ببخشم ولی هق لطفا ا.ت من کارام دست خودم نبود هق لطفا منو ببخش من بدون تو نمیتونم زندگی کنم(گریه)
_ولی تو قرار بود هق ازش مواظبت کنی(گریه)
+متاسفم که خودم قاتلش شدم(گریه)
_(گریه)
(میسا ویو)
بغلت کرد و تو حتی سعی هم نکردی برای اینکه خودتو از بغلش جدا کنی ، تو بغل هم گریه کردین برای بچه از دست رقتتون
از بغل هم جدا شدین و هیونجین گفت
+لطفا منو ببخش ، من یه قاتلم درسته ولی تو منو دوست داشته باش،لطفا،من بدون تو مثل سگی ام که صاحبش تو خیابون اون رو ول کرده(پسرم مثال قحط بود؟)(گریه)
با لبخند کوچیکی تو چشماش زل زدی و گفتی
_میبخشمت(گریه)
هیونجین اشکای تو و خودشو پاک کرد و گفت
+ممنون ا.ت اندازه عشق من به تو،تو هیچ کلمه ای نمیگنجه،تو همه چیزه منی و دنیای من بدون تو چیز خیلی بزرگی رو کم داره دوستت دارم
(پایان)
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#فیک
#سناریو
ا.ت_
هیونجین+
.
.
هیونجین با پسرا رفته بود بار و تو خوردن الکل زیاده روی کرده بود و خیلی مست بود به طوری که چان به خونه رسوندش
(هیونجین ویو)
(رسید خونه)
در رو باز کردم و با صورت ا.ت مواجه شدم
_سلام
در جوابش فقط سرم رو تکون دادم
_معلوم هست کجا بودی؟
+ا.ت بس کن من اصلا حالم خوب نیست
_یعنی چی بس کنم؟(داد)
+صداتو بیار پایین
_اصلا تو به منی که حاملم فکر میکنی؟(داد)
_میدونی من چقدر نگران شدم و استرس گرفتم بخاطر تو؟(داد)
(میسا ویو)
بهت سیلی زد و گفت
+خفه شو ا.ت
با برخورد سیلی به صورتت،افتادی و حالت بد شد
_ه.هیون..جین(بغض)
بعد گفتن اسمش بیهوش شدی
هیونجین که تازه به خودش اومد سریع بغلت کرد تا ببرتت بیمارستان
سوار ماشین کردتت و خودش هم تو ماشین نشست
خیلی تند رانندگی کرد و به بیمارستان رسید تورو به آغوش گرفت و برد داخل بیمارستان
و میگفت
+لطفا کمکم کنید زنم حالش بده(گریه)
پرستار:برانکارد رو بیارید
(برانکارد رو آوردن)
پرستار:بزاریدش رو برانکارد
هیونجین گذاشتت رو برانکارد
و خیلی سریع بردنت برای معاینه
در حین اینکه تو داشتی معاینه میشدی هیونجین داشت مشخصات رو میگفت تا برات پرونده درست کنن
بعد از یک ساعت از اتاق عمل اومدی بیرون
کل این یک ساعت رو هیونجین داشت گریه میکرد
بعد اینکه دکتر از اتاق عمل اومد بیرون رفت سمتش و گفت
+حال هق همسرم چطوره؟(گریه)
دکتر:حال همسرتون خوبه اما متاسفانه بچه توی شکمش سقط شده
+چ..چی؟(زیرلب)
دکتر:متاسفم
هیونجین فقط سر تکون میده
دکتر:بیمار رو میفرستیم ای سی یو
+میتونم ببینمش(گریه)
دکتر:بله فقط چند دقیقه صبر کنین پرستار صداتون میکنه
+هوم(گریه)
هیونجین باورش نمیشد که قاتل بچش خودشه احساس میکرد ا.ت قرار نیست هیچوقت ببخشتش و از زندگیش هیونجین رو پرت میکنه بیرون
همین که هیونجین تو افکارش غرق بود پرستار اومد و گفت میتونه بره ا.ت رو ببینه
(رفت پیش ا.ت)
(هیونجین ویو)
همین که وارد اتاق ا.ت شدم با ا.ت یی که داره گریه میکنه مواجه شدم همش تو ذهنم داشتم به خودم لعنت میفرستادم که چرا مست کردم
+ا.ت
_برو(گریه)
+ا.ت منو ببخش
_چجوری ببخشمت؟(گریه)
_تو بچمو کشتی(گریه)
+من میدونم کاری که کردم قابل بخشش نیست هق حتی خودمم نمیتونم خودم رو ببخشم ولی هق لطفا ا.ت من کارام دست خودم نبود هق لطفا منو ببخش من بدون تو نمیتونم زندگی کنم(گریه)
_ولی تو قرار بود هق ازش مواظبت کنی(گریه)
+متاسفم که خودم قاتلش شدم(گریه)
_(گریه)
(میسا ویو)
بغلت کرد و تو حتی سعی هم نکردی برای اینکه خودتو از بغلش جدا کنی ، تو بغل هم گریه کردین برای بچه از دست رقتتون
از بغل هم جدا شدین و هیونجین گفت
+لطفا منو ببخش ، من یه قاتلم درسته ولی تو منو دوست داشته باش،لطفا،من بدون تو مثل سگی ام که صاحبش تو خیابون اون رو ول کرده(پسرم مثال قحط بود؟)(گریه)
با لبخند کوچیکی تو چشماش زل زدی و گفتی
_میبخشمت(گریه)
هیونجین اشکای تو و خودشو پاک کرد و گفت
+ممنون ا.ت اندازه عشق من به تو،تو هیچ کلمه ای نمیگنجه،تو همه چیزه منی و دنیای من بدون تو چیز خیلی بزرگی رو کم داره دوستت دارم
(پایان)
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#فیک
#سناریو
۱۴.۳k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.