𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒆𝒏𝒆𝒅

𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒆𝒏𝒆𝒅
𝕻𝖆𝖗𝖙39

ویو ا/ت
با صدایی داد و بیداد از خواب بیدار شدم با گنگی نگاهی به ساعت کردم ساعت 7 صبح بود

هرچی می گذشت سر و صدا بیشتر میشود صدای شوگا با چند نفر دیگه می اومد

سریع رفتم دست و صورتم رو شستم

نگاهی به بیرون کردم داشت بارون میاومد
رفتم در کمد رو باز کردم و هودی و شلوار مشکیم رو در اوردم با بوت های مشکی ستشون کردم موهام رو از بالا بستم و یه ارایش ملایم هم انجام دادم

و نگاهی به ساعت کردم ساعت8 بود
هنوز سر و صدا میاومد
سریع رفتم پایین

ویو شوگا

نگاهی بهشون کردم
رعیسشون میخواست بهم هجوم بیاره که

بادیگاردا جلوشو گرفتن

دلال اس/لحه: مرت/یکه چطور میتونی منو تهدید کنی زیر قیمت بهت بدم اس/لحه هارو

شوگا: هع فکر کردی نمیدونم موقع اوردنشون به مرز نصف کارتون های اس/حه رو برمیداری و با جنس بنجول عوض میکنی

رنگش پرید اما خودشو نباخت
دلال اس/لحه: چ..... چ.... چی داری میگی برا خودت

شوگا: خودت خوب میدونی چی میگم

برگه قرارداد و اوردم جلوش و پارش کردم
غریدم و گفتم

شوگا: قرارداد بین ما همین امروز فسخ شد

دلال اس/لحه: چ.....چ.....چی داری میگی برای خودت

به بادیگاردا اشاره