برادر غیرتی من
فصل ۲ پارت ۴
ته : بچه ها امروز استاد تون نیومده یون تو استادی
یون : من ؟
همه : آرههههههههههههه
یون : اوکی کردم
یون : پس یه چیزی براتون میفرستم چاپ کنید
همه به غیر هوجو: نههههههههه امتحان
ته : باشه
و رفت
یون : من شوخی ندارم یادتون باشه
مبحث جدید رو درس دادم و مبحث های قبل رو امتحان گرفتم
داشتم آزمون سوآ رو صحیح میکردم که لایه نوشته روبه رو شدم
انگار داشت با کسی بحث میکرد
نوشته : یونا هرزست
یون : سوآآآآآآآآآآآ
سوآ : بله
یون : برو اونجا وایسا
سوآ : چرا
که صدای یونا به گوشم خورد
یونا : وقتی برگشتی واسم از دریا بگو از سختیای راه بگو چی اخر این جاده بود وقتی برگشتی بامن از فردا بگو از دشت پروانه ها بگو از قاصدک آرزو ( آروم )
سوآ : شما مردا برخلاف چهرتون اونقدرام مهربونه نیستید
یون : درسته پس از یکی مثل تو و دوستات بهتریم
شانا: هوی مردک درست حرف بزن
یون : بتمرگ
هانیا : با دوست من درست حرف بزن
یون : نمیخوام به تو چه
ته : چه خبره
یون : هیچی
رفت بیرون
که یهو قلبم درد گرفت و یاد اون رویا افتادم
یونا : یون سرت
هوجو : چته
یون : هیچی بر اثر در زیاده مهم نیست
که یکی بهم شلیک کرد ولی جاخالی دادم
هاینا : ما رئیس یه باند مافیا هستیم
یون : هه ببخشید عذر میخوام که بهتون چیزی گفتم
شانا : قبول نیست ما باندمون صدمین هست
یونا : خخخخخخخخخخخخخخ
جیمین : بنده پارک جیمین چهارمین رطبه رو دارم
یونا : کیم یونا پنجمین
لیا : مین لیا شیشمین
آیو : لی آیو هفتمین
یونا : تو چی
هوجو : من
یونا : نه من تو دیگه
هوجو : جانگ هوجو دومین
همه به غیر یون: چییییییییی
ته : کیم تهیونگ سومین
یونا : بابا برو بیرون
شانا : تو چی چه رتبه ای رو داری
یون : من به شما برای ندارع شما رئیس مافیا رو میشناسید
سوآ : آره میگن اون خیلی جذابه
یون : بنده لی یون اولین رتبه رو دارم و صاحب ۲۹۸ تا باندم
هانیا: اون میتونه او پرنده رو با سنگ بزنه
یون : بیا
سنگ رو پرتاب کرد
همه : وایییییییییییی تونست
یون ( سرفه ی خون ) آخ
هوجو : چته باز چی شد
یون : هیس یادم رفته داروهامو بخورم
رفتم داروهامو خوردم
هوجو : بهتری
یون : آره مشکلی نیست انقدر حال منو نپرس
زنگ خورد و همه رفتم که یکی منو کشوند توی یکی از کلاسا
یون : ی هستی عه تویی
هوجو : چه مرگته همش .....
یون : هیچی دیروز رفتم دکتر بهم گفتن بیماری قلبی دارم
هوجو : زود تر میگفتی
یون : نمیخواستم کسی بدونه حالا دهنت رو .....
که بغلم کرد
( هار هار ذهنت رو درویش کن منحرف )
هوجو : بخاطر وضعیت دیشب نگرانت شده بودم
یون : واقعا چرا هیچکس حتی پدر و مادرم هم نگرانم نشدن
هوجو : جدا خب از الان من نگرانتم
یون : چه ربطی به تو داره
هوجو : نمیدونم
\ یونا وارد میشود /
یونا : به چه خبره
یون : داریم حرف میزنیم
یونا :
✨🐾
ته : بچه ها امروز استاد تون نیومده یون تو استادی
یون : من ؟
همه : آرههههههههههههه
یون : اوکی کردم
یون : پس یه چیزی براتون میفرستم چاپ کنید
همه به غیر هوجو: نههههههههه امتحان
ته : باشه
و رفت
یون : من شوخی ندارم یادتون باشه
مبحث جدید رو درس دادم و مبحث های قبل رو امتحان گرفتم
داشتم آزمون سوآ رو صحیح میکردم که لایه نوشته روبه رو شدم
انگار داشت با کسی بحث میکرد
نوشته : یونا هرزست
یون : سوآآآآآآآآآآآ
سوآ : بله
یون : برو اونجا وایسا
سوآ : چرا
که صدای یونا به گوشم خورد
یونا : وقتی برگشتی واسم از دریا بگو از سختیای راه بگو چی اخر این جاده بود وقتی برگشتی بامن از فردا بگو از دشت پروانه ها بگو از قاصدک آرزو ( آروم )
سوآ : شما مردا برخلاف چهرتون اونقدرام مهربونه نیستید
یون : درسته پس از یکی مثل تو و دوستات بهتریم
شانا: هوی مردک درست حرف بزن
یون : بتمرگ
هانیا : با دوست من درست حرف بزن
یون : نمیخوام به تو چه
ته : چه خبره
یون : هیچی
رفت بیرون
که یهو قلبم درد گرفت و یاد اون رویا افتادم
یونا : یون سرت
هوجو : چته
یون : هیچی بر اثر در زیاده مهم نیست
که یکی بهم شلیک کرد ولی جاخالی دادم
هاینا : ما رئیس یه باند مافیا هستیم
یون : هه ببخشید عذر میخوام که بهتون چیزی گفتم
شانا : قبول نیست ما باندمون صدمین هست
یونا : خخخخخخخخخخخخخخ
جیمین : بنده پارک جیمین چهارمین رطبه رو دارم
یونا : کیم یونا پنجمین
لیا : مین لیا شیشمین
آیو : لی آیو هفتمین
یونا : تو چی
هوجو : من
یونا : نه من تو دیگه
هوجو : جانگ هوجو دومین
همه به غیر یون: چییییییییی
ته : کیم تهیونگ سومین
یونا : بابا برو بیرون
شانا : تو چی چه رتبه ای رو داری
یون : من به شما برای ندارع شما رئیس مافیا رو میشناسید
سوآ : آره میگن اون خیلی جذابه
یون : بنده لی یون اولین رتبه رو دارم و صاحب ۲۹۸ تا باندم
هانیا: اون میتونه او پرنده رو با سنگ بزنه
یون : بیا
سنگ رو پرتاب کرد
همه : وایییییییییییی تونست
یون ( سرفه ی خون ) آخ
هوجو : چته باز چی شد
یون : هیس یادم رفته داروهامو بخورم
رفتم داروهامو خوردم
هوجو : بهتری
یون : آره مشکلی نیست انقدر حال منو نپرس
زنگ خورد و همه رفتم که یکی منو کشوند توی یکی از کلاسا
یون : ی هستی عه تویی
هوجو : چه مرگته همش .....
یون : هیچی دیروز رفتم دکتر بهم گفتن بیماری قلبی دارم
هوجو : زود تر میگفتی
یون : نمیخواستم کسی بدونه حالا دهنت رو .....
که بغلم کرد
( هار هار ذهنت رو درویش کن منحرف )
هوجو : بخاطر وضعیت دیشب نگرانت شده بودم
یون : واقعا چرا هیچکس حتی پدر و مادرم هم نگرانم نشدن
هوجو : جدا خب از الان من نگرانتم
یون : چه ربطی به تو داره
هوجو : نمیدونم
\ یونا وارد میشود /
یونا : به چه خبره
یون : داریم حرف میزنیم
یونا :
✨🐾
۴.۳k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.