اولین سفر تنهایی🧡🍂p ۵
لیا:کوک(با گریه)
کوک:جانم
لیا:اگر سومی بر نگرده پیشم چی (با گریه)
کوک:اون هیچیش نمیشه لیا حالا هم گریه نکن چشمای خوشگلت رو خراب نکن
ویو لیا💜✝
وقتی او بغل کوک بودم خوابم برد بلند شدم دیدم هنوز تو بغل کوک هستم به کوک گفتم
لیا:کوک سومی هنوز نیومده بیرون از اینجا
کوک:نه هنوز نیومده
لیا:کوک من میترسم چیزیش بشه
کوک:هیچیش نمیشه نترس
لیا:قول
کوک:قوله قول
ویو جیمین 🧡🍂
لیا با کوک حرف میزد و و همون لحظه دکتر از اون اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمتش و بهش گفتم
جیمین:دکتر حال سومی خوبه
دکتر :تبریک میگم از هر ۱۰۰ نفری که رگشون رو میزنن ۱نفر زنده میمونه که اونم خانم کیم سومی هست (وا انگار میخوام جایزه بدن بهش 😅)
لیا:واقعا میتونیم ببینیمش
دکتر:بله فقط یه چیزی چجوری این اتفاق افتاد
لیا:من که میگم کار خود سومی بوده که رگش رو زده اخه تیغ دست خودش بود
دکتر:اگه اینجوری باشه باید تیغ رو برسی کنیم
لیا:من تیغ رو انداختم دور
دکتر:خب دستش رو برسی میکنیم شاید کار یکی دیگه باشه
[پرش زمانی به وقتی که سومی خواب بود ]
ویو سومی💙✡
از خواب بیدار شدم رفتم یه دوش ده مینی گرفتم و رفتم از حموم بیرون پنجره باز بود وایسا من که پنجره رو باز نکردم احساس کردم یکی پشتمه که یک دفعه دستم رو گرفت و سریع رگم رو زد و بعدش هیچی نفهمیدم
[پرش زمانی به حال]
لیا رفت تو اتاق سومی و بغل تختش نسشت و شروع یه حرف زدن کرد
لیا:سومی خر الاغ گاوم بیدار میشی
لیا:هوییییی نفهم بیشور بسه انقدر نکپ میمیری ها
سومی:تو چرا اینجاییییی
لیا:چون دوست دارم
سومی:برو دوست خونه
لیا:بستس
سومی:من کلیدش رو دارم بیا
لیا:باشه انقدر مزه نریز بی مزه
سومی:نمکدون
سومی با لیا کلی حرف زدن و دعوا کردن
سومی:لیا
لیا:چته
سومی:میشه بگی چرا دستم رو بستن
لیا:بیشور تو بگو چرا رگت رو زدی مگه جیمین بهت چی گفته که این کار رو کردی
سومی:من رگم رو نزدم یکی دیگه زد
لیا:چییی
سومی کل ماجرا رو برای لیا تعریف کرد
لیا:خب پس اینطور
سومی:اره دیگه بعدشم به اینجا ختم شد
ادامه دارد......
اسکی ممنوع ❌
کوک:جانم
لیا:اگر سومی بر نگرده پیشم چی (با گریه)
کوک:اون هیچیش نمیشه لیا حالا هم گریه نکن چشمای خوشگلت رو خراب نکن
ویو لیا💜✝
وقتی او بغل کوک بودم خوابم برد بلند شدم دیدم هنوز تو بغل کوک هستم به کوک گفتم
لیا:کوک سومی هنوز نیومده بیرون از اینجا
کوک:نه هنوز نیومده
لیا:کوک من میترسم چیزیش بشه
کوک:هیچیش نمیشه نترس
لیا:قول
کوک:قوله قول
ویو جیمین 🧡🍂
لیا با کوک حرف میزد و و همون لحظه دکتر از اون اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمتش و بهش گفتم
جیمین:دکتر حال سومی خوبه
دکتر :تبریک میگم از هر ۱۰۰ نفری که رگشون رو میزنن ۱نفر زنده میمونه که اونم خانم کیم سومی هست (وا انگار میخوام جایزه بدن بهش 😅)
لیا:واقعا میتونیم ببینیمش
دکتر:بله فقط یه چیزی چجوری این اتفاق افتاد
لیا:من که میگم کار خود سومی بوده که رگش رو زده اخه تیغ دست خودش بود
دکتر:اگه اینجوری باشه باید تیغ رو برسی کنیم
لیا:من تیغ رو انداختم دور
دکتر:خب دستش رو برسی میکنیم شاید کار یکی دیگه باشه
[پرش زمانی به وقتی که سومی خواب بود ]
ویو سومی💙✡
از خواب بیدار شدم رفتم یه دوش ده مینی گرفتم و رفتم از حموم بیرون پنجره باز بود وایسا من که پنجره رو باز نکردم احساس کردم یکی پشتمه که یک دفعه دستم رو گرفت و سریع رگم رو زد و بعدش هیچی نفهمیدم
[پرش زمانی به حال]
لیا رفت تو اتاق سومی و بغل تختش نسشت و شروع یه حرف زدن کرد
لیا:سومی خر الاغ گاوم بیدار میشی
لیا:هوییییی نفهم بیشور بسه انقدر نکپ میمیری ها
سومی:تو چرا اینجاییییی
لیا:چون دوست دارم
سومی:برو دوست خونه
لیا:بستس
سومی:من کلیدش رو دارم بیا
لیا:باشه انقدر مزه نریز بی مزه
سومی:نمکدون
سومی با لیا کلی حرف زدن و دعوا کردن
سومی:لیا
لیا:چته
سومی:میشه بگی چرا دستم رو بستن
لیا:بیشور تو بگو چرا رگت رو زدی مگه جیمین بهت چی گفته که این کار رو کردی
سومی:من رگم رو نزدم یکی دیگه زد
لیا:چییی
سومی کل ماجرا رو برای لیا تعریف کرد
لیا:خب پس اینطور
سومی:اره دیگه بعدشم به اینجا ختم شد
ادامه دارد......
اسکی ممنوع ❌
۶.۱k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.