عشق دوست داشتنی:
عشق دوست داشتنی:
۴- حدود ساعت. ۹:۴۰ بود که یکم سر و روم رو مرتب کردم رفتم دم دم اتاق آقای جونگ کوک در زدم ؛
- تق تق تق
- کیه؟
- دستیار اول هستم
- بیا تو ! چی شده ؟
- شما یک جلسه مهم با بزرگان یک شرکت دارین
- خب
- کم کم آماده شید ماشین دم در منتظره!!
- پدرم کجاست ؟
- رئیس با شرکت دیگه ایی قرارداد دارن و گفتن من همراه شما بیام !!
- باشه بیرون منتظره باش
- چشم
آقای جونگ کوک آمد. ! سوار ماشین شدیم تو راه آقای جونگ کوک ازم پرسید:
- میتونم با اسم کوچیکت صدات کنم
- بله
- تا حالا سابقه کاری داشتی؟!
- بله
- کجا ؟
- منشی یه شرکت خصوصی بودم !
- خب چرا نموندی اونجا
- رئیس اونجا ازم درخواست خیلی بدی داشت....
چرا آنقدر دیر لایک میکنین 🥺
برای پارت بعدی ۱۰ تا لایک ❤️🔥
۴- حدود ساعت. ۹:۴۰ بود که یکم سر و روم رو مرتب کردم رفتم دم دم اتاق آقای جونگ کوک در زدم ؛
- تق تق تق
- کیه؟
- دستیار اول هستم
- بیا تو ! چی شده ؟
- شما یک جلسه مهم با بزرگان یک شرکت دارین
- خب
- کم کم آماده شید ماشین دم در منتظره!!
- پدرم کجاست ؟
- رئیس با شرکت دیگه ایی قرارداد دارن و گفتن من همراه شما بیام !!
- باشه بیرون منتظره باش
- چشم
آقای جونگ کوک آمد. ! سوار ماشین شدیم تو راه آقای جونگ کوک ازم پرسید:
- میتونم با اسم کوچیکت صدات کنم
- بله
- تا حالا سابقه کاری داشتی؟!
- بله
- کجا ؟
- منشی یه شرکت خصوصی بودم !
- خب چرا نموندی اونجا
- رئیس اونجا ازم درخواست خیلی بدی داشت....
چرا آنقدر دیر لایک میکنین 🥺
برای پارت بعدی ۱۰ تا لایک ❤️🔥
۲.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.