تکپارتی جیمین.
قسمت 2
رزی: قبوله و بعد لباشونو...
ات ویو.
از حموم امدم دیدم جیمین خیلی کیوت پتو منو بغل کرده خوابیده فهمیدم که خوابه لباسامو عوض کردم یه نیم تنه و با یه شورتک کوتاه پوشیدم میخواستم برم تو اتاق تهیونگ بخوابم که دیدم اقا امده تو بغل رزی باهم خوابیدن محبور شدم که پیش جیمین بخوابم رفتم انقدر بهش زل زدم تا خوابم برد
پرش زمان به دو ساعت بعد
جیمین ویو.
بیدار شده بودم محو صورت ات شده بودم نمیدونم ما دشمن خونی هم بودیم اما حالا برام فرق میکنه ان انگا انگار دو دوس دوسش دارم همینجوری فکر خیال میکردم که ات چشماشو باز کرد تا دو دقیقه محو همیدگه شده بودیم
ات ویو.
وای چرا این در هر حالت جذابه خداااااا
تو فک بودم که با حرف جیمین به خودم امدم که گفت شیطون شدیا منی که منظورشو گرفتم پاشدم رفتم سمت میز توالتم موهامو شونه میکردم که نکاه های سنگینی رو خودم حس میکردم
جیمین ویو
وقتی پاشد پتو از روش کشیده شد چون لباس کوتاه پوشیده بود نصف بدنش بیرون بود محو بدن خوشگلش شدم موهای خرماییش پوست سفیدش که خودمو جمع جو کردم و پاشدم رفتم بیرون
پرش زمانی به موقع شام
تهیونگ همه دور میز جمع شده بودیم منو رزی تصمیم گرفتیم که همه رو درمورد رابطمون باخبر کنیم
تهیونگ . حالا که همه جمعید میخوام یچیزی رو بهتون بگم
بقیه بفرماید
تهیونگ با اجازه مادرم و پدرم و با اجازه خاله جونم و شوهر خالم باید بگم که منو رزی قصد ازدواج داریم
بقیه همهمه
پدر تهیونگ ساکت تهیونگ جان واقعا به تصمیمت احترام میزاریم با نظرت هیچ مشکلی ندارم
پدر رزی. همچنین من هیچ مشکلی ندارم
بقیه مبارکهاهاااهههزونی
پدر ات. باید بگم که فردا شب یه مهمونیه مافیای زوجی که همه باید در کنار زوجشون در مهمانی شرکت کنن و البته ات و جیمین شما که زوجی ندارید باید باهم بیاید به مهمونی و در مهمانی جوری رفتار میکنید که باهم رابطه دارید فهمیدید
ات و جیمین باهم. ولی
پدر جیمین. همین که گفتن نه ولی اما هم نداریم
ات و جیمین که تو کونشون عروسه چشم
رزی: قبوله و بعد لباشونو...
ات ویو.
از حموم امدم دیدم جیمین خیلی کیوت پتو منو بغل کرده خوابیده فهمیدم که خوابه لباسامو عوض کردم یه نیم تنه و با یه شورتک کوتاه پوشیدم میخواستم برم تو اتاق تهیونگ بخوابم که دیدم اقا امده تو بغل رزی باهم خوابیدن محبور شدم که پیش جیمین بخوابم رفتم انقدر بهش زل زدم تا خوابم برد
پرش زمان به دو ساعت بعد
جیمین ویو.
بیدار شده بودم محو صورت ات شده بودم نمیدونم ما دشمن خونی هم بودیم اما حالا برام فرق میکنه ان انگا انگار دو دوس دوسش دارم همینجوری فکر خیال میکردم که ات چشماشو باز کرد تا دو دقیقه محو همیدگه شده بودیم
ات ویو.
وای چرا این در هر حالت جذابه خداااااا
تو فک بودم که با حرف جیمین به خودم امدم که گفت شیطون شدیا منی که منظورشو گرفتم پاشدم رفتم سمت میز توالتم موهامو شونه میکردم که نکاه های سنگینی رو خودم حس میکردم
جیمین ویو
وقتی پاشد پتو از روش کشیده شد چون لباس کوتاه پوشیده بود نصف بدنش بیرون بود محو بدن خوشگلش شدم موهای خرماییش پوست سفیدش که خودمو جمع جو کردم و پاشدم رفتم بیرون
پرش زمانی به موقع شام
تهیونگ همه دور میز جمع شده بودیم منو رزی تصمیم گرفتیم که همه رو درمورد رابطمون باخبر کنیم
تهیونگ . حالا که همه جمعید میخوام یچیزی رو بهتون بگم
بقیه بفرماید
تهیونگ با اجازه مادرم و پدرم و با اجازه خاله جونم و شوهر خالم باید بگم که منو رزی قصد ازدواج داریم
بقیه همهمه
پدر تهیونگ ساکت تهیونگ جان واقعا به تصمیمت احترام میزاریم با نظرت هیچ مشکلی ندارم
پدر رزی. همچنین من هیچ مشکلی ندارم
بقیه مبارکهاهاااهههزونی
پدر ات. باید بگم که فردا شب یه مهمونیه مافیای زوجی که همه باید در کنار زوجشون در مهمانی شرکت کنن و البته ات و جیمین شما که زوجی ندارید باید باهم بیاید به مهمونی و در مهمانی جوری رفتار میکنید که باهم رابطه دارید فهمیدید
ات و جیمین باهم. ولی
پدر جیمین. همین که گفتن نه ولی اما هم نداریم
ات و جیمین که تو کونشون عروسه چشم
۴.۴k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.