فیک شیطان دوست داشتنی پارت ۱
شیطان دوست داشتنی
part 1
روی صندلی بار نشسته بود و به بقیه نگاه میکرد
حدود ۳ تا شات خورده بود ولی از اونجایی که ظرفیتش کم بود
تصمیم گرفت بیشتر نخوره
.
.
.
همونجوری تو فکر بود که یهو یه دختر کنارش روی صندلی نشست مینسو نگاهی به دختر کرد
(قرار بود نقش اصلی دختر اسمش سویون باشه ولی از مینسو بیشتر خوشم میاد و راستی من توی همه ی فیکام شخصیت اصلی دختر علامتش + )
و سوالی نگاهش کرد
=سلام من سویونم مایلی دوست بشیم
مینسو هومی گفت و سرش رو گذاشت روی میز
=چیشده؟
+هیچی... سرم درد میکنه
سویون نیشخندی زد ولی سریع جمعش کرد و گفت
=من قرص مسکن دارم میخوای؟
مینسو بی خبر از نقشه ی دختر قرص و گرفت و خورد
=اوه..من باید برم، امیدوارم سردردت زود خوب بشه
و رفت
مینسو که زیادی سردرد داشت سریع تاکسی گرفت و رفت خونه و خوابید
ولی ایکاش که نمیخوابید
.
.
.
(فلش بک به ۷ سال پیش)
*تو به من دروغ گفتی
+من واقعا نمیدونستم
*لیاقتت مرگه
+ببخشید
*من بهت اعتماد داشتم عوضیی
دختر اومد تا مینسو رو هل بده پایین از نرده های پشت بوم اما پاش پیچ خورد و
خودش از پشت بوم پر شد پایین و بعد تنها چیزی که دیده میشد خون بود
(زمان حال)
مینسو با شدت از خواب پرید
کلا عرق کرده بود
و داشت نفس نفس میزد
نمیدونست چرا بعد از ۷ سال دوباره اون خاطرات یادش اومده بود
اون دورانی که همه قاتل صداش میکردن
تمام اون افسردگی ها
همش یادش اومده بود
(پرش زمانی به یک هفته ی بعد)
مینسو یک هفته بود که از خونش بیرون نیومده بود
جواب تلفت هیچکس رو نمیداد و حتی میترسید که بخوابه اخرین بار دوست صمیمیش که اسمش هه را بود بزور اومده بود و بهش گفته بود که بره پیش یک روانشناس یا دکتر
ولی مینسو نمیخواست قبول کنه که حالش بده
هربار که چشماس رو روی هم میزاشت کابوس های وحشتناکی میدید که حتی قابل توصیف هم نیستن
تا اینکه یه روز....
شرط: ۶ تا لایک_۵ تا کامنت
_____________________
خببب اینم پارت ۱ این فیک
خوب شده؟
ادامه بدم؟
امیدوارم خوشتون اومده باشهه
و یه توضیح
اینکه جریان چی بوده و اون دختره کی بوده رو توی پارت های حدودا ۶ متوجه میشید، ✨
البته اگه حمایت ها خوب باشه🗿
part 1
روی صندلی بار نشسته بود و به بقیه نگاه میکرد
حدود ۳ تا شات خورده بود ولی از اونجایی که ظرفیتش کم بود
تصمیم گرفت بیشتر نخوره
.
.
.
همونجوری تو فکر بود که یهو یه دختر کنارش روی صندلی نشست مینسو نگاهی به دختر کرد
(قرار بود نقش اصلی دختر اسمش سویون باشه ولی از مینسو بیشتر خوشم میاد و راستی من توی همه ی فیکام شخصیت اصلی دختر علامتش + )
و سوالی نگاهش کرد
=سلام من سویونم مایلی دوست بشیم
مینسو هومی گفت و سرش رو گذاشت روی میز
=چیشده؟
+هیچی... سرم درد میکنه
سویون نیشخندی زد ولی سریع جمعش کرد و گفت
=من قرص مسکن دارم میخوای؟
مینسو بی خبر از نقشه ی دختر قرص و گرفت و خورد
=اوه..من باید برم، امیدوارم سردردت زود خوب بشه
و رفت
مینسو که زیادی سردرد داشت سریع تاکسی گرفت و رفت خونه و خوابید
ولی ایکاش که نمیخوابید
.
.
.
(فلش بک به ۷ سال پیش)
*تو به من دروغ گفتی
+من واقعا نمیدونستم
*لیاقتت مرگه
+ببخشید
*من بهت اعتماد داشتم عوضیی
دختر اومد تا مینسو رو هل بده پایین از نرده های پشت بوم اما پاش پیچ خورد و
خودش از پشت بوم پر شد پایین و بعد تنها چیزی که دیده میشد خون بود
(زمان حال)
مینسو با شدت از خواب پرید
کلا عرق کرده بود
و داشت نفس نفس میزد
نمیدونست چرا بعد از ۷ سال دوباره اون خاطرات یادش اومده بود
اون دورانی که همه قاتل صداش میکردن
تمام اون افسردگی ها
همش یادش اومده بود
(پرش زمانی به یک هفته ی بعد)
مینسو یک هفته بود که از خونش بیرون نیومده بود
جواب تلفت هیچکس رو نمیداد و حتی میترسید که بخوابه اخرین بار دوست صمیمیش که اسمش هه را بود بزور اومده بود و بهش گفته بود که بره پیش یک روانشناس یا دکتر
ولی مینسو نمیخواست قبول کنه که حالش بده
هربار که چشماس رو روی هم میزاشت کابوس های وحشتناکی میدید که حتی قابل توصیف هم نیستن
تا اینکه یه روز....
شرط: ۶ تا لایک_۵ تا کامنت
_____________________
خببب اینم پارت ۱ این فیک
خوب شده؟
ادامه بدم؟
امیدوارم خوشتون اومده باشهه
و یه توضیح
اینکه جریان چی بوده و اون دختره کی بوده رو توی پارت های حدودا ۶ متوجه میشید، ✨
البته اگه حمایت ها خوب باشه🗿
۶۲۶
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.