هوای صبح را
هوای صبح را
از همه سو نفس می کشم.
دستی بر شاخساران بلند نیایش
و دستی به هیاهوی روزی
و دغدغه نان،
لابه لای دقایق رها ساخته ام.
پروردگارا!
با اولین قدم هایم بر جاده های صبح،
نامت را عاشقانه زمزمه می کنم.
کوله بار تمنایم خالی است
و موج سخاوت تو، همچنان جاری.
نمی ایستم از حرکت
تا باران مهربانی ات نایستد.
سپاس و ستایش از آن توست که
با چنگ خورشید در پرده شب زده ای،
و صبح را ...
چون جلوه جبروت خویش ،
بر عالم گسترده ای.... امیدوارم آنچه بر دلت جاریست و بر فکرت باقی ،برایت روایت شود..
از همه سو نفس می کشم.
دستی بر شاخساران بلند نیایش
و دستی به هیاهوی روزی
و دغدغه نان،
لابه لای دقایق رها ساخته ام.
پروردگارا!
با اولین قدم هایم بر جاده های صبح،
نامت را عاشقانه زمزمه می کنم.
کوله بار تمنایم خالی است
و موج سخاوت تو، همچنان جاری.
نمی ایستم از حرکت
تا باران مهربانی ات نایستد.
سپاس و ستایش از آن توست که
با چنگ خورشید در پرده شب زده ای،
و صبح را ...
چون جلوه جبروت خویش ،
بر عالم گسترده ای.... امیدوارم آنچه بر دلت جاریست و بر فکرت باقی ،برایت روایت شود..
۳.۰k
۲۳ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.