Pt42
{ از زبان من} عباس اقا رف تعمیر گاه پیکان 52رو گرف اومد تو کوچه همش داش بوق میزد ب اهل محل سلام میکرد عباس اقل: مخلص مجتبی خان تخم مرغات عالیه عباس اقا: بوق بوق به به شمسی خانم دوباره بوق بوق دوبارع بوق بوق عباس اقا اینقد بوق زد ک صدای بوق گرف عباس اقا: عه چیشد **** یونگی ی دست از لباسای پدرام پوشیده بود پدرام: چطوره یونگی: خوبه ها فقط یکم گشاده شماها جد در جد سایزتون بزرگه پدرام: 2ایکس لارژیم ا/ت با اسفند از لشپز خونه میاد ا/ت: چش نخوری ایشالله بزنم برات ب تخته تیپ ایرانی چقد بهت میاد پدرام: عه این ک لباس دختر اقدس خانمه ا/ت: خفه شو پدرام: مگه خودت لباس مباس نداری ا/ت: ب ت چ اعظم خانم پاشید بریم دیره ا/ت: بابا ک هنو نیومده اعظم خانم: الان ک خبرش میاد ،تهدید: رفتیم اونجا مواظب باشیدا حجابتون رعایت کنید این داماد خاعرم بچه مثبته جلوش مودب باشید نبرتتون ب کومیته تحویل بده پدرام: اه اه اه خیلی بچه قرتیه صدای در اعظم خانم بریم بریم باباتون اومد { از زبان ا/ت} نشسته بودیم رو مبل خاله اینا رفته بودن وسایل پذیرایی اماده کنن ا/ت: مامان زود نیومدیم( خیلی یواش) اعظم خانم: اینا دیر اماده شدن کسی ک مهمون داره باید از صب ساعت۵بیدار شع( یواش) دختر خالم شوکب اومد میوه تعارف کرد شوکب : بفرمایید( با عشوه) ذهن ا/ت: اه اه اه این هنو لوسه ایییش از شوکب متنفر بودم ولی از کوکب خوشم میومد شوهر خاله اقا اسلان :خب اوضاع احوال چ طوره عباس اقا: عالی توپ توپ دارم میمیرم از خوشی اقا اسلان: عه بسلامتی ،اقا پدرام شما چیکا میکنی پدرام: راستیتش من با دامادمون کار میکنم( کصافت دروغ گو. هزار نفر ارزوشونه با بچم همکازی کنن) یونگی: کی؟ من؟ ما؟ پدرام چشمک میزنه بونگی: اها اقا اسلان : حالا چی کار میکنید پدرام: من بیشتر تو کار ساخت موسیقی ام اساسا شغل ما جوریع ک.... ا/ت:...... اعظم خانم:خدا مرگم بده این پسرع دوبارع جاخان بازیاشو شروع کرد عباس اقا:...... ذهن یونگی: خدایا منو نجات بدهههههههعععععععهههههه نجاتتتتتتتتتتتتتتتتت تا ساعت 9همین جوری حرف زدیم ک شام اوردن ک همزمان شد با ورود داماد اقا اسلان خاله شهلا: اخ مادر بیا داماد مثبت: سلام خدمت شما یونگی: چ لحفظ قلم میحرفه( تو گوش پدرام میگه) پدرام: بچه مثبته دیگ چ توقعی میشع داش اقا اسلان: بفرمایید کوکب بشقاب شوهرش گرف براش غذا ریخ کوکب: دیگ چیزی نمیخوای داماد مثبت: ی لیوان ابم بدید پدرام: انگار نوکر گرفته بد بخ کوکب یونگی : ا/ت عزیزم بشقابتو بده من داماد مثبت: دارو هامو تو ماشین جا گذاشتم کوکب : الان میرم میارم پدرام: ن بدید من میرم کوکب: زحمت میشه یونگی داش کل دیس خالی میکرد تو بشقاب ا/ت ا/ت: چت شد یهو( اروم) یونگی:غذاتو میل کن قربون اون زبونت برم ک همش ی کلع داری حرف میزنی ا/ت: وا یونگی: اغظم خانم بشقابتون بدید من ....
۹.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.