آواز مافیا 𝐏𝐀𝐑𝐓 6

آواز مافیا 𝐏𝐀𝐑𝐓 6

ویو کوک : رسیدیم دم در خونه رونا رفت وسایلش رو بیاره که بعد چند دقیقه صدای داد و بیداد اومد
رفتم داخل که دیدم آیو داره با یه پسره که خیلی آشنا به نظر می‌رسید دعوا می‌کرد

دعواشون::

رونا :تو... بی مصرف ترین آدم روی کره زمینی
من فک میکردم تو مهمترین فرد داخل زندگیمی اما تو با من چیکار کردی منو به یکی فروختی و گفتی دارم ازت محافظت میکنم اما اون میخواست بهم تجاوز بکنه
؟:چی داری واسه خودت بلغور میکنی ؟ فک کردی من خرم
آیو:تو خر نیستی تو یه احمق به تمام معنایی که به اون یارو اعتماد کردی حالا از خونه من گمشو بیرونننننننن(عربده)
؟:خفشو(خواست چک بزنه به رونا که جونگ کوک جلوشو گرفت )
کوک:هی تو داری چیکار میکنی؟
؟:به‌به آقای جئون از این طرفا
کوک:ف..فل..فلیکس؟؟
فلیکس:خیلی جای تعجب داشت؟
کوک:تو اینجا چیکار میکنی؟؟
فلیکس:برای دیدن خواهرم باید از تو اجازه بگیرم؟
رونا :من دیگه خواهرت نیستم
رونا:جونگ کوک بیا بریم(دستشو گرفت و به سمت اتاق خودش برد)
بشین اینجا تا وسایلمو جمع کنم(اشاره به تخت)
رونا:راستی تو از کجا فیلیکس و میشناسی؟
کوک:باهم تو یه کاریم
رونا:چی .... چی؟؟
کوک:شرمنده
رونا:بگذریم


(پرش زمانی به ۵ ماه بعد)


این داستان ادامه دارد...