این عشق نبوده.... دو پارتی
p¹
زندگیم هر روز داغون تر میشه احساس پوچی می کنم دلم می خواد بمیرم ولی می ترسم من چه گناهی کردم که عاشق هر کی میشم این بلا سرم میاد ولی دیگه هیچی برای از دست دادن ندارم پس بهتره بپرم.
ته:نکن(داد)
فلش بک به یه هفته قبل
وایییی فقط یه هفته به تولد ته موندهههه خوب پس باید همه چیو آماده کنم
لینا:دختر یه هفته مونده خیلی زوده.
ا/ت:پس برم امروز بهش سر بزنم؟
لینا:وای من عاشقا رو درک نمی کنم برو.
ا/ت: خداحافظ....
*تو شرکت
منشی شرکت:خوش اومدید آقای ته ورود همه رو ممنوع کرده.
ا/ت:یادت رفته من دوست دخترشم.
منشی شرکت:بخشید ولی ایشون کار خصوصی ما منشی خصوصی خود دارن.
ا/ت:چه کاری داره که انقد مهمه ولش کن یه روز دیگه میام. برم سر کار خودم.
*یک روز قبل تولد تهیونگ
ا/ت:خوب الان خوبه برم پیش تهیونگ و براش یه گل بگیرم.
لینا:فردا اینکارو بکن امروز باهاش برو شهربازی چون فردا وقت نمی کنی.
ا/ت:ایششش باشهههه.
*دوباره دم در تهیونگ
منشی شرکت:ببخشید ولی بازم اجازه ورود رو ندارین.
ا/ت:ایششش بهتره یه فکری کنم (تو ذهنش)
ا/ت:تهیونگ گفت بهت بگم که امروز تو باید بری مرخصی
منشی شرکت:ببخشید ولی باید شخصا بشنوم.
ا/ت:پس بیا بشنو.ویس تهیونگ:بیب می خوای بیا تو به منشی بگو بره مرخصی.
ا/ت: دیدی ؟
منشی شرکت،:وای خدا مرسی خداحافظ....
فلش بک
لینا: اگه منشی بگه دوباره ورود ممنوع چیکار می خوای بکنی؟
ا/ت:ایندفعه با یه برنامه تغییر صدا جوری وانمود می کنم که انگار باید بره مرخصی
لینا:واووو دختر!
پایان فلش بک
ا/ت خواست بره تو که صدا شنید و آروم از لایه در داشت میدید
ته: بیبی فردا تولدمه بهم هدیه چی میدی؟همینطور شروع می کنه در آوردن لباس منشیش و بوسیدن اون.(بچم وفاداره بخاطر دوستم این تک پارتیو نوشتممم)
که ا/ت آروم گریه می کنه و درو وا می کنه
ا/ت:این جواب این محبتام بود؟
تهیونگ:ا/ت اینطور نیست.
ا/ت: ببخشید مزاحم شدم دیگه پیدام نمیشه.
ادامه دارد....
زندگیم هر روز داغون تر میشه احساس پوچی می کنم دلم می خواد بمیرم ولی می ترسم من چه گناهی کردم که عاشق هر کی میشم این بلا سرم میاد ولی دیگه هیچی برای از دست دادن ندارم پس بهتره بپرم.
ته:نکن(داد)
فلش بک به یه هفته قبل
وایییی فقط یه هفته به تولد ته موندهههه خوب پس باید همه چیو آماده کنم
لینا:دختر یه هفته مونده خیلی زوده.
ا/ت:پس برم امروز بهش سر بزنم؟
لینا:وای من عاشقا رو درک نمی کنم برو.
ا/ت: خداحافظ....
*تو شرکت
منشی شرکت:خوش اومدید آقای ته ورود همه رو ممنوع کرده.
ا/ت:یادت رفته من دوست دخترشم.
منشی شرکت:بخشید ولی ایشون کار خصوصی ما منشی خصوصی خود دارن.
ا/ت:چه کاری داره که انقد مهمه ولش کن یه روز دیگه میام. برم سر کار خودم.
*یک روز قبل تولد تهیونگ
ا/ت:خوب الان خوبه برم پیش تهیونگ و براش یه گل بگیرم.
لینا:فردا اینکارو بکن امروز باهاش برو شهربازی چون فردا وقت نمی کنی.
ا/ت:ایششش باشهههه.
*دوباره دم در تهیونگ
منشی شرکت:ببخشید ولی بازم اجازه ورود رو ندارین.
ا/ت:ایششش بهتره یه فکری کنم (تو ذهنش)
ا/ت:تهیونگ گفت بهت بگم که امروز تو باید بری مرخصی
منشی شرکت:ببخشید ولی باید شخصا بشنوم.
ا/ت:پس بیا بشنو.ویس تهیونگ:بیب می خوای بیا تو به منشی بگو بره مرخصی.
ا/ت: دیدی ؟
منشی شرکت،:وای خدا مرسی خداحافظ....
فلش بک
لینا: اگه منشی بگه دوباره ورود ممنوع چیکار می خوای بکنی؟
ا/ت:ایندفعه با یه برنامه تغییر صدا جوری وانمود می کنم که انگار باید بره مرخصی
لینا:واووو دختر!
پایان فلش بک
ا/ت خواست بره تو که صدا شنید و آروم از لایه در داشت میدید
ته: بیبی فردا تولدمه بهم هدیه چی میدی؟همینطور شروع می کنه در آوردن لباس منشیش و بوسیدن اون.(بچم وفاداره بخاطر دوستم این تک پارتیو نوشتممم)
که ا/ت آروم گریه می کنه و درو وا می کنه
ا/ت:این جواب این محبتام بود؟
تهیونگ:ا/ت اینطور نیست.
ا/ت: ببخشید مزاحم شدم دیگه پیدام نمیشه.
ادامه دارد....
۴۸.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.