مافیای یونگی پارت 32
یونگی:قشنگت رید تو دهنت بعد میگی تقلب کرد
ا/ت:خب آقای هیونجین میبینم که سوختین تازه غر هم میزنین
هیونجین:باشه بابا اصلا تو بردی من بازی نمیکنمدسته رو انداخ کنار
ا/ت:خندم گرف جر چه زود تسلیم شد
هیونجین:یونگی خودت کون داری الان باهاش بازی کن
یونگی:میدونستم اگه بازی کنم میبازم ضایع میشم همش تو فکرم یه چی بود دروغ بگم همون موقع گوشیم زنگ خورد خوشحال شدم جواب دادم سلام.....اره....باشه برسی مبکنم قطع کردم خیلی میخواستم بازی کنم وای یه کار برام پیش اومد نمیتونم
ا/ت:پوکر شدم دلم میخواس بازی کنم دسته رو گذاشتم زمین
یونگی:برگشتم سمتش ام چیزی شده؟
ا/ت:نه فقط دلم میخواس بازی کنم حوصلم سر رف
یونگی:هم ولی الان همم دیر وقته باید بخوابی برا فردا حاضر باشی مهمونی
هیونیجن:اه راس میگی فردا ماجرا های جدید در راه هس باید کلی سروکله بزنیم
ا/ت:برگشتم سمت یونگی
یونگی مگه این مهمونی چی هس؟
یونگی:این مهمونی برا مافیا ها هس و اونجا یه جشن هس که مواد مخدر قمار بازی میکنن مواد میارن میدن اسلحه دختر هارو قاچاق میکنن همه چی
ا/ت:جا خوردم از حرفش ولی من اونجا چیکار میکنم اونجا خیلی جای بدی هس
یونگی:نگران نشو پیشم خودم هستی کسی نمیتونه بهت آسیب برسونه نزدیکت نمیتونن بشن
ا/ت:ولی من بازم میترسم(آروم
یونگی:خم شدم دم گوشش بیب تو که میدونی تا وقتی که من پیشتم نمیتونن بهت نزدیکت بشن نباید بترسی گوشش لیس زدم
هیونجین:یه جورایی حرصم میگرف یونگی اینکه اینقد بهش نزدیک میشه میدونستم همش نقش بازی هس اون الکی جلوم نقش بازی میکرد که ا/ت کسی نگه چیزی ولی همینش خیلی حرصم میداد
یونگی:یه جورایی از اومدن هیونجین خیلی خوشحال بودم که میتونم نزدیکش بشم
ا/ت:وقتی هیونجین اینجا بود یونگی نزدیکم میشد همش الانم گوشم لیس زد خجالت کشیدم سرم تو سینش قایم کردم
یونگی؛لبخند زدم بیب از ددی چرا خجالت میکشی هم
ا/ت:لبام گاز گرفتم
یونگی:بیب بریم بخوابیم
ا/ت:با سر جوابش دادم اره
یونگی:بغلم گرفتم داشتم میرفتم سمت اتاق با حرف هیونجین وایسادم
هیونجین:مگه یونگی نگفتی کار داری؟
یونگی:آره ولی باید ا/ت بخوابونم بعد
هیونجین:هوپ
یونگی:چیزی نگفتم بغلم ا/ت رو بردم سمت اتاق
ا/ت:میتونی برو کارتانجام بده بعد بیا
یونگی:میدونستم اون یه چی شک میکنه سر تکون دادم بغلم ا/ت رو میبردم سمت اتاق کارم
ا/ت:قراره منم بیام؟
اینم از این پارتتتتتت
۲۰ لایک
کامنت خودتون یه چی برسونین
ا/ت:خب آقای هیونجین میبینم که سوختین تازه غر هم میزنین
هیونجین:باشه بابا اصلا تو بردی من بازی نمیکنمدسته رو انداخ کنار
ا/ت:خندم گرف جر چه زود تسلیم شد
هیونجین:یونگی خودت کون داری الان باهاش بازی کن
یونگی:میدونستم اگه بازی کنم میبازم ضایع میشم همش تو فکرم یه چی بود دروغ بگم همون موقع گوشیم زنگ خورد خوشحال شدم جواب دادم سلام.....اره....باشه برسی مبکنم قطع کردم خیلی میخواستم بازی کنم وای یه کار برام پیش اومد نمیتونم
ا/ت:پوکر شدم دلم میخواس بازی کنم دسته رو گذاشتم زمین
یونگی:برگشتم سمتش ام چیزی شده؟
ا/ت:نه فقط دلم میخواس بازی کنم حوصلم سر رف
یونگی:هم ولی الان همم دیر وقته باید بخوابی برا فردا حاضر باشی مهمونی
هیونیجن:اه راس میگی فردا ماجرا های جدید در راه هس باید کلی سروکله بزنیم
ا/ت:برگشتم سمت یونگی
یونگی مگه این مهمونی چی هس؟
یونگی:این مهمونی برا مافیا ها هس و اونجا یه جشن هس که مواد مخدر قمار بازی میکنن مواد میارن میدن اسلحه دختر هارو قاچاق میکنن همه چی
ا/ت:جا خوردم از حرفش ولی من اونجا چیکار میکنم اونجا خیلی جای بدی هس
یونگی:نگران نشو پیشم خودم هستی کسی نمیتونه بهت آسیب برسونه نزدیکت نمیتونن بشن
ا/ت:ولی من بازم میترسم(آروم
یونگی:خم شدم دم گوشش بیب تو که میدونی تا وقتی که من پیشتم نمیتونن بهت نزدیکت بشن نباید بترسی گوشش لیس زدم
هیونجین:یه جورایی حرصم میگرف یونگی اینکه اینقد بهش نزدیک میشه میدونستم همش نقش بازی هس اون الکی جلوم نقش بازی میکرد که ا/ت کسی نگه چیزی ولی همینش خیلی حرصم میداد
یونگی:یه جورایی از اومدن هیونجین خیلی خوشحال بودم که میتونم نزدیکش بشم
ا/ت:وقتی هیونجین اینجا بود یونگی نزدیکم میشد همش الانم گوشم لیس زد خجالت کشیدم سرم تو سینش قایم کردم
یونگی؛لبخند زدم بیب از ددی چرا خجالت میکشی هم
ا/ت:لبام گاز گرفتم
یونگی:بیب بریم بخوابیم
ا/ت:با سر جوابش دادم اره
یونگی:بغلم گرفتم داشتم میرفتم سمت اتاق با حرف هیونجین وایسادم
هیونجین:مگه یونگی نگفتی کار داری؟
یونگی:آره ولی باید ا/ت بخوابونم بعد
هیونجین:هوپ
یونگی:چیزی نگفتم بغلم ا/ت رو بردم سمت اتاق
ا/ت:میتونی برو کارتانجام بده بعد بیا
یونگی:میدونستم اون یه چی شک میکنه سر تکون دادم بغلم ا/ت رو میبردم سمت اتاق کارم
ا/ت:قراره منم بیام؟
اینم از این پارتتتتتت
۲۰ لایک
کامنت خودتون یه چی برسونین
۱۳.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.