ان من دیگر p35
لوسی
درحال پایین اومدن از پله ها بودم. باید معجونی رو برای مادام پامفری میبردم.
روزالیند-لوسییییی؟
-اوه رزی حالت چطوره؟
رزالیند-خوبم ممنون. راستش همه جا رو دنبالت گشتم .فکر کردم از قرارمون پشیمون شدی
-وای رزالیند منو ببخش .راستش یکسری اتفاقاتی افتاد که به کلی یادم رفت. صبر کن این معجونو بدم مادام پامفری .میام و همه چیز رو برات تعریف میکنم.
رزالیند سرش رو تکون داد و من ماموریتم رو انجام دادم و برگشتم پیش رزالیند . قدم زنان به سمت دریاچه سیاه رفتیم. توی راه همه چیز رو برای رزالیند تعریف کردم.
رزالیند-بیچاره پرفسور اسنیپ.اخه چرا ؟
-من به اون نامه ها مشکوکم .
رزالیند-هوووممم. درسته.
-راستی رزی. تو سیریوس و ریموس رو از کی میشناسی؟
رزالیند-از دوران جادو اموزیم . اما بعد از مرگ جیمز و لی لی دیگه ندیدمشون.
-باورم نمیشه تو هم دوره اون دوتا باشی تو که خیلی بچه به نظر میای . خیلی شیطون و پر نشاطی . این ها واقعا از یک خانم 30 و چند ساله ی پا به سن گذاشته واقعا بعیده.
رزالیند بلند بلند خندید و مشت ارومی حواله بازوم کرد. بعد از چند دقیقه خندش به کلی محو شد .
رزالیند-تو چیزی از من نمیدونی لوسی.
توی چشماش خیره شدم متقابلا همین کار رو کرد.
رزالیند- میدونی لوسی چشمهات.... چشمهات یه چیزی داره که ادم رو وادار میکنه به حرف زدن. میگه به من اعتماد کن . من همه حرفتو گوش میدم.من با هرکسی احساس راحتی نمیکنم ولی خب . . حس میکنم تو فرق داری . راستش زندگی من اونقدر هم که تو فکر میکنی جذاب نیست . نه که بد باشه یا غم انگیز اما من یه چیزی دارم که خودم اصلا دوستش ندارم ! همه اجداد من پیشگو های بزرگی بودند. حتی من با پرفسور تریلانی یک نسبت خونی دور دارم .
حق با رزالیند بود این رو میشد از روی چشمهای بزرگ ابی رنگ و موهای بلوندشون تشخیص داد با این تفاوت که موهای رزالیند برعکس تریلانی کوتاه و مرتب بود.
رزالیند-من بعضی اوقات خواب هایی میبینم که تسلطی روی انها ندارم. توی این خواب ها من راز های بقیه رو خواب میبینم . یادمه اولین شبی که توی هاگوارتز خوابیدم ،خواب ریموس رو دیدم. من اولین کسی بودم که فهمیدم ریموس گرگینس با اینکه حتی یه کلمه هم باهاش حرف نزده بودم.
میدونی من تورو از کجا میشناسم؟ خوابت رو دیدم. همون موقعی که برای پیدا کردن سیریوس و ریموس رفته بودی . همون موقع که برای اولین بار فهمیدی ریموس گرگینس.
از فرط تعجب چشمام گرد شد (مدیونید فکر کنید ترسیده)
رزالیند ادامه داد
رزالیند-شاید فکر کنی خیلی جالب و سرگرم کنندس اما واقعا فاجعس . اینکه از راز هایی خبر داشته باشی که بقیه نخوان تو راجبش بدونی . از راز های خصوصی گرفته تا سوپرایز های تولد . اما من یه راه حل براش پیدا کردم .
-چی؟
رزالیند-هر بار که رازی رو میفهمم بلافاصله اون رو از حافظم پاک میکنم. بعدش فقط یه نوار نقره ای توی دستم میبینم که با وجود اینکه نمیدونم چی هست اما میدونم که باید نابودش کنم .
-هوشمندانه بود.
رزالیند-اخیییییش سبک شدم. میگم بریم دیدن پرفسور اسنیپ.
-اره بریم . منم نگرانشم .
درحال پایین اومدن از پله ها بودم. باید معجونی رو برای مادام پامفری میبردم.
روزالیند-لوسییییی؟
-اوه رزی حالت چطوره؟
رزالیند-خوبم ممنون. راستش همه جا رو دنبالت گشتم .فکر کردم از قرارمون پشیمون شدی
-وای رزالیند منو ببخش .راستش یکسری اتفاقاتی افتاد که به کلی یادم رفت. صبر کن این معجونو بدم مادام پامفری .میام و همه چیز رو برات تعریف میکنم.
رزالیند سرش رو تکون داد و من ماموریتم رو انجام دادم و برگشتم پیش رزالیند . قدم زنان به سمت دریاچه سیاه رفتیم. توی راه همه چیز رو برای رزالیند تعریف کردم.
رزالیند-بیچاره پرفسور اسنیپ.اخه چرا ؟
-من به اون نامه ها مشکوکم .
رزالیند-هوووممم. درسته.
-راستی رزی. تو سیریوس و ریموس رو از کی میشناسی؟
رزالیند-از دوران جادو اموزیم . اما بعد از مرگ جیمز و لی لی دیگه ندیدمشون.
-باورم نمیشه تو هم دوره اون دوتا باشی تو که خیلی بچه به نظر میای . خیلی شیطون و پر نشاطی . این ها واقعا از یک خانم 30 و چند ساله ی پا به سن گذاشته واقعا بعیده.
رزالیند بلند بلند خندید و مشت ارومی حواله بازوم کرد. بعد از چند دقیقه خندش به کلی محو شد .
رزالیند-تو چیزی از من نمیدونی لوسی.
توی چشماش خیره شدم متقابلا همین کار رو کرد.
رزالیند- میدونی لوسی چشمهات.... چشمهات یه چیزی داره که ادم رو وادار میکنه به حرف زدن. میگه به من اعتماد کن . من همه حرفتو گوش میدم.من با هرکسی احساس راحتی نمیکنم ولی خب . . حس میکنم تو فرق داری . راستش زندگی من اونقدر هم که تو فکر میکنی جذاب نیست . نه که بد باشه یا غم انگیز اما من یه چیزی دارم که خودم اصلا دوستش ندارم ! همه اجداد من پیشگو های بزرگی بودند. حتی من با پرفسور تریلانی یک نسبت خونی دور دارم .
حق با رزالیند بود این رو میشد از روی چشمهای بزرگ ابی رنگ و موهای بلوندشون تشخیص داد با این تفاوت که موهای رزالیند برعکس تریلانی کوتاه و مرتب بود.
رزالیند-من بعضی اوقات خواب هایی میبینم که تسلطی روی انها ندارم. توی این خواب ها من راز های بقیه رو خواب میبینم . یادمه اولین شبی که توی هاگوارتز خوابیدم ،خواب ریموس رو دیدم. من اولین کسی بودم که فهمیدم ریموس گرگینس با اینکه حتی یه کلمه هم باهاش حرف نزده بودم.
میدونی من تورو از کجا میشناسم؟ خوابت رو دیدم. همون موقعی که برای پیدا کردن سیریوس و ریموس رفته بودی . همون موقع که برای اولین بار فهمیدی ریموس گرگینس.
از فرط تعجب چشمام گرد شد (مدیونید فکر کنید ترسیده)
رزالیند ادامه داد
رزالیند-شاید فکر کنی خیلی جالب و سرگرم کنندس اما واقعا فاجعس . اینکه از راز هایی خبر داشته باشی که بقیه نخوان تو راجبش بدونی . از راز های خصوصی گرفته تا سوپرایز های تولد . اما من یه راه حل براش پیدا کردم .
-چی؟
رزالیند-هر بار که رازی رو میفهمم بلافاصله اون رو از حافظم پاک میکنم. بعدش فقط یه نوار نقره ای توی دستم میبینم که با وجود اینکه نمیدونم چی هست اما میدونم که باید نابودش کنم .
-هوشمندانه بود.
رزالیند-اخیییییش سبک شدم. میگم بریم دیدن پرفسور اسنیپ.
-اره بریم . منم نگرانشم .
۵.۰k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.