مافیای جذاب من
پارت ۲۹
از زبان کوک
میخواستیم بریم دنبال دخترا
رسیدیم ا/ت دیدم خیلی تغییر کرده بود و خیلی بیش از حد از اون دفعه به خودش رسیده بود
و باز باز پوشید بود
کوک: ا/ت این چیه که پوشیدی
ا/ت : دوست دارم پوشیدم به شما چه
کوک: اوکی به من هیچ ربطی نداره میتونم ازت جدا شم تو ۵ دقیقه
ا/ت: آقای جون شما خودتون خواستین من با شما باشم من هیچ ایرادی ندارم که ازتون جدا شم
کوک: حالا ول کن این قضیه پوشیدی که پوشیدی بیا بریم بچهها منتظرن
ا/ت: جون کوک یعنی تو به من نمیگی من خوشگل شدم
کوک: خودت گفتی بریم بیرون با بچهها قرار داشتی تو بار از اولی که دیدمت محوت شد م خانم بیبی
ا/ت: کوک دوست دارم
کوک: من بریم
ا/ت: باشه
از زبان ا/ت
سوار ماشین شدیم سلام کردم بچهها
راند : آقای جون کوک رسیدیم
کوک: باشه خوب بچهها پس پیاده شین
ا/ت: اول من پیاده میشم من اونا رو از همتون بهتر میشناسم
کوک: باشه
از زبان نویسنده. بند حقیر
ا/ت پیاده شود ماشین رفت دم در بار و با صاحب بار صحبت کرد بعد یک میز خیلی بیش از حد بزرگ رزرو کردو نشست
جون کوک کنار ا/ت نشست نامجون کنار یونا نشست تهیونگ کنار سانا نشست
ا/ت : بچهها خواهشاً با برادرم و پدرم درست صحبت کنید
کوک : تو دوباره میخوای با اون پدرت صحبت کنی
ا/ت: جونگ کوک تو رو خدا آروم باش
کوک: آخه من چطوری میتونم آروم باشم
نامجون: بچهها خواهشاً دعوا نکنین جون هرکی دوست دارین
ا/ت کوک: باشه
بد چند دقیقه
خخخخخ
ممممم
رررر
ییی
از زبان کوک
میخواستیم بریم دنبال دخترا
رسیدیم ا/ت دیدم خیلی تغییر کرده بود و خیلی بیش از حد از اون دفعه به خودش رسیده بود
و باز باز پوشید بود
کوک: ا/ت این چیه که پوشیدی
ا/ت : دوست دارم پوشیدم به شما چه
کوک: اوکی به من هیچ ربطی نداره میتونم ازت جدا شم تو ۵ دقیقه
ا/ت: آقای جون شما خودتون خواستین من با شما باشم من هیچ ایرادی ندارم که ازتون جدا شم
کوک: حالا ول کن این قضیه پوشیدی که پوشیدی بیا بریم بچهها منتظرن
ا/ت: جون کوک یعنی تو به من نمیگی من خوشگل شدم
کوک: خودت گفتی بریم بیرون با بچهها قرار داشتی تو بار از اولی که دیدمت محوت شد م خانم بیبی
ا/ت: کوک دوست دارم
کوک: من بریم
ا/ت: باشه
از زبان ا/ت
سوار ماشین شدیم سلام کردم بچهها
راند : آقای جون کوک رسیدیم
کوک: باشه خوب بچهها پس پیاده شین
ا/ت: اول من پیاده میشم من اونا رو از همتون بهتر میشناسم
کوک: باشه
از زبان نویسنده. بند حقیر
ا/ت پیاده شود ماشین رفت دم در بار و با صاحب بار صحبت کرد بعد یک میز خیلی بیش از حد بزرگ رزرو کردو نشست
جون کوک کنار ا/ت نشست نامجون کنار یونا نشست تهیونگ کنار سانا نشست
ا/ت : بچهها خواهشاً با برادرم و پدرم درست صحبت کنید
کوک : تو دوباره میخوای با اون پدرت صحبت کنی
ا/ت: جونگ کوک تو رو خدا آروم باش
کوک: آخه من چطوری میتونم آروم باشم
نامجون: بچهها خواهشاً دعوا نکنین جون هرکی دوست دارین
ا/ت کوک: باشه
بد چند دقیقه
خخخخخ
ممممم
رررر
ییی
۱۹.۹k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.