عشق طلسم شده من
عشقطلسم شده من
یونگی:با تمام قدرت خوابوندم تودهنش جوری ک دست خودمم درد گرف
برو گمشو از اینجا بیرون اون خانوادت منو یتیم کردن بی پدر و بی مادر کردم فقط هم بخاطر تو چون دختر پاک و نجیبی میخواستن به سانسو یا من بدنت واقعا که گمشووو برووو
کیومری:استرس داشتم یونگی کجاست چرا نیست چرا نمیاد بعد از چند دقیقه در خونه صدا خورد داشتم سفره غذا رو میکشیدم ک یونگی اومد
ااا سلام خوبی؟چیه؟چیشده؟
که با عصبانیت خوابوند توی دهنم انقدر محکم بود لبم پاره شد یونگی چرا میزنی؟
که یک دفعه شروع کرد جیغ زدن
یونگی: دستش رو گرفتم ک هی داشت اسمم رو صدا میزد یونگی یونگی نکن یونگی
پرتش کردم بیرون از خونه درو بستم رفتم تو عصبی بودم زدم زیر سفره غذا همه وسایل خونه رو زدم شکوندم شیشه لیوان تلوزیون میز انقدر زده بودم ک کاملا خورد شده بودن دست منم خونی شده بود ولی اهمیتی نداشت
کیومری: هی میزدم ب در از خونه صداهای وحشتناکی می اومد استرس داشتمنکنه بلایی سره خودش بیاره با گریه هی میزنم به در دست و پا میزدم ولی بازنمیکرد
بعد ازچند دقیقه دیدم صدا قطع شد
دیگهنمیتونستم بمونم من یونگی هم از دست دادم دیگه کسی رو ندارم راه افتادم سمت بزرگ ترین ساختمون سئول ک یک آسمون خراش بودفاصلش زیاد بود ولی خب راه افتادم
یونگی: با دستایخونی رفتم توی اتاقم هرکاری کردم خوابمنمیبرد دقیقا دو ساعت از لون اتفاقگذشته بود خوابمنبرد کیومری جایی نداشت بره اصلا تقصیراون نبود چرا سر اون خالی کردم رفتم بیرون دیدم نیس کل دورو بر خونه رو گشتم ولی نبود
یونگی: ای خدا کجاس یعنی
با فکری که به سرم اومد حتی حرفممنتونستم کامل بزنم
فلش بک
یونگی: کیومری اگه ی روزمنو هم از دست بدی بمیرم یا بدزدمن فرقنمیکنه حالا هرچی
چیکار میکنی
کیومری: خودم رو میکشم
پایان فلش بک
یونگی: نه نههه نههه حتی یادم رف ماشین رو بردارم با تمام سرعت دویدم سمت خونه جیهوپ خونش نزدیک بود پیاده ده دقیقخ فاصله بود
یونگی:جیهووووووووووووووپ جیهوووووووووووووووووووووپپپ
جیهوپ: ساعت یک ونیم شببود تازه میخواستم بخوابم ک دیدم ی نفر با تمام وجود داره صدام میکن
رفتم پشت پنجره دیدم یونگی هنوز ب خونه نرسیده بود ولی داشت صدام میکرد
درو بازکردم سریع رفتم پایین ک یونگی با دست خونی خرد بهم
یونگی: جیهوپ جیهوپ(با نفس نفس)
کیومری ردش ردش رو بزننن بدوو
پارت بیست نه🦥💚
یونگی:با تمام قدرت خوابوندم تودهنش جوری ک دست خودمم درد گرف
برو گمشو از اینجا بیرون اون خانوادت منو یتیم کردن بی پدر و بی مادر کردم فقط هم بخاطر تو چون دختر پاک و نجیبی میخواستن به سانسو یا من بدنت واقعا که گمشووو برووو
کیومری:استرس داشتم یونگی کجاست چرا نیست چرا نمیاد بعد از چند دقیقه در خونه صدا خورد داشتم سفره غذا رو میکشیدم ک یونگی اومد
ااا سلام خوبی؟چیه؟چیشده؟
که با عصبانیت خوابوند توی دهنم انقدر محکم بود لبم پاره شد یونگی چرا میزنی؟
که یک دفعه شروع کرد جیغ زدن
یونگی: دستش رو گرفتم ک هی داشت اسمم رو صدا میزد یونگی یونگی نکن یونگی
پرتش کردم بیرون از خونه درو بستم رفتم تو عصبی بودم زدم زیر سفره غذا همه وسایل خونه رو زدم شکوندم شیشه لیوان تلوزیون میز انقدر زده بودم ک کاملا خورد شده بودن دست منم خونی شده بود ولی اهمیتی نداشت
کیومری: هی میزدم ب در از خونه صداهای وحشتناکی می اومد استرس داشتمنکنه بلایی سره خودش بیاره با گریه هی میزنم به در دست و پا میزدم ولی بازنمیکرد
بعد ازچند دقیقه دیدم صدا قطع شد
دیگهنمیتونستم بمونم من یونگی هم از دست دادم دیگه کسی رو ندارم راه افتادم سمت بزرگ ترین ساختمون سئول ک یک آسمون خراش بودفاصلش زیاد بود ولی خب راه افتادم
یونگی: با دستایخونی رفتم توی اتاقم هرکاری کردم خوابمنمیبرد دقیقا دو ساعت از لون اتفاقگذشته بود خوابمنبرد کیومری جایی نداشت بره اصلا تقصیراون نبود چرا سر اون خالی کردم رفتم بیرون دیدم نیس کل دورو بر خونه رو گشتم ولی نبود
یونگی: ای خدا کجاس یعنی
با فکری که به سرم اومد حتی حرفممنتونستم کامل بزنم
فلش بک
یونگی: کیومری اگه ی روزمنو هم از دست بدی بمیرم یا بدزدمن فرقنمیکنه حالا هرچی
چیکار میکنی
کیومری: خودم رو میکشم
پایان فلش بک
یونگی: نه نههه نههه حتی یادم رف ماشین رو بردارم با تمام سرعت دویدم سمت خونه جیهوپ خونش نزدیک بود پیاده ده دقیقخ فاصله بود
یونگی:جیهووووووووووووووپ جیهوووووووووووووووووووووپپپ
جیهوپ: ساعت یک ونیم شببود تازه میخواستم بخوابم ک دیدم ی نفر با تمام وجود داره صدام میکن
رفتم پشت پنجره دیدم یونگی هنوز ب خونه نرسیده بود ولی داشت صدام میکرد
درو بازکردم سریع رفتم پایین ک یونگی با دست خونی خرد بهم
یونگی: جیهوپ جیهوپ(با نفس نفس)
کیومری ردش ردش رو بزننن بدوو
پارت بیست نه🦥💚
۳۲.۴k
۰۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.