مافیا ی عاشق
مافیا ی عاشق
p6
ویو ا.ت
که یهو تهیونگ اومد نزدیکمو بغلم کرد
(ا.ت مث مجسمه خشکش زده بود)
ته: ا.ت واقعا ممنونم هیچوقت تو عمرم همچین تولدی نداشتم
(تهیونگ محکم تر بغلش کرد)
ته: خیلی ممنونم
ا.ت: خخ. خواهش میکنم
کوک: خب خب من چی؟
تهیونگ از ا.ت جدا شد
(ته زد تو کمر کوک)
ته: ممنون داش
کوک: کمرم شکست
ا.ت گوشیش زنگید
ا.ت: مامانه کوککک
کوک: بده من گوشیو
ا.ت: بگیر
+الو سلام مامان
_سلام تو اون خواهرت کجایین ساعت 2شبه؟
+اومدیم بیرون بچرخیم الان میایم
_فقط زودتر
+چش
پایان مکالمه
ا.ت: خدافظ تهیونگ
ته: خدافظ
پرش زمانی به فردا صبح
ویو ا.ت
اماده شدم رفتم مدرسه تا از کتابخونه کتاب قرض بگیرم(مدرسشون تموم شده ولی بازه برای افرادی که میخوان کتاب بخونن)
رفتم ی کتاب درباره ی طبیعت برداشتم
علامت کتابدار(•)
•همین یدونه کتاب؟
ا.ت: بله با تشکر من دیگه برم
•فقط شنبه اینده بیارش
ا.ت: چشم
ویوا.ت
از مدرسه زدم بیرون که ی ماشین مشکی دیدم که ی عالمه دختر دورش بودن
ته: لطفا بزنین کنار
(ی عالمه عکاس اونجا بود)
ا.ت: عههع سلام تهیونگگگ
ته: بدو بیا داخل ماشین(خنده)
ا.ت: اومدم
ماشین شروع به حرکت کرد و همه ی دخترا با حسرت به ا.ت نگاه میکردن از توی پنجره ماشین
ا.ت: خب جانم کارم داشتی؟
ته: میتونم ی چیزی بگم؟
ا.ت: بله بگو
ته: میخوام ی پیشنهاد بدم ـ
ا.ت: چه نوع پیشنهادی؟
ته: پیشنهاده...
شرط: 130 تایی شیم بعدی رو میزارم
p6
ویو ا.ت
که یهو تهیونگ اومد نزدیکمو بغلم کرد
(ا.ت مث مجسمه خشکش زده بود)
ته: ا.ت واقعا ممنونم هیچوقت تو عمرم همچین تولدی نداشتم
(تهیونگ محکم تر بغلش کرد)
ته: خیلی ممنونم
ا.ت: خخ. خواهش میکنم
کوک: خب خب من چی؟
تهیونگ از ا.ت جدا شد
(ته زد تو کمر کوک)
ته: ممنون داش
کوک: کمرم شکست
ا.ت گوشیش زنگید
ا.ت: مامانه کوککک
کوک: بده من گوشیو
ا.ت: بگیر
+الو سلام مامان
_سلام تو اون خواهرت کجایین ساعت 2شبه؟
+اومدیم بیرون بچرخیم الان میایم
_فقط زودتر
+چش
پایان مکالمه
ا.ت: خدافظ تهیونگ
ته: خدافظ
پرش زمانی به فردا صبح
ویو ا.ت
اماده شدم رفتم مدرسه تا از کتابخونه کتاب قرض بگیرم(مدرسشون تموم شده ولی بازه برای افرادی که میخوان کتاب بخونن)
رفتم ی کتاب درباره ی طبیعت برداشتم
علامت کتابدار(•)
•همین یدونه کتاب؟
ا.ت: بله با تشکر من دیگه برم
•فقط شنبه اینده بیارش
ا.ت: چشم
ویوا.ت
از مدرسه زدم بیرون که ی ماشین مشکی دیدم که ی عالمه دختر دورش بودن
ته: لطفا بزنین کنار
(ی عالمه عکاس اونجا بود)
ا.ت: عههع سلام تهیونگگگ
ته: بدو بیا داخل ماشین(خنده)
ا.ت: اومدم
ماشین شروع به حرکت کرد و همه ی دخترا با حسرت به ا.ت نگاه میکردن از توی پنجره ماشین
ا.ت: خب جانم کارم داشتی؟
ته: میتونم ی چیزی بگم؟
ا.ت: بله بگو
ته: میخوام ی پیشنهاد بدم ـ
ا.ت: چه نوع پیشنهادی؟
ته: پیشنهاده...
شرط: 130 تایی شیم بعدی رو میزارم
۴.۵k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.