I am just your bodyguard (part-4-)
رییس : درباره حقوقت بگم که ما میتونیم مبلغ ۱۰ میلیون الی ۱۰۰ میلیون بدیم خودت بگو که چقد میخوای
تو سرم داشتم جمع بندی میکردم و به نتیجه رسیدم که...
+۳۵ میلیون
رییس : انقد کم نمیخوای زیاد تر بگیری ؟
+نه چون لازم ندارم برام اضافیه
و دیگه چیزی نگفتن و ازشون خداحافظی کردم از کمپانی خارج شدم و با ماشینم به سمت ورزشگاه حرکت کردن بعد ده مین رسیدم و ماشین رو پارک کردم . وارد سالن شدم مثل همیشه پر بود بیشترشون مرد بود با ورودم سر همه به سمتم چرخید و من رفتم تو اتاق رختکن و لباس مخصوص پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون به طرف مربی رفتم و برگشت طرف من
مربی : سلام آت چطوری . چرا دیر اومدی
+ سلام ممنون . یه جایی کار داشتم . میشه یه چیزی ازتون بخوام ؟
مربی : اره چرا که نه
+کیه تا هفته آینده حرکات رزمیم رو کامل کنم ؟
مربی : اره میشه ولی چرا اینو میخوای نکنه باز داری بادیگارد میشی
+ اره قراره دوباره تو یه کمپانی به عنوان بادیگارد کار کنم برا اون میخوام
مربی : خب باشه بیا باهم کار کنیم
پرش به ساعت ۶ عصر
بعد تموم شدن تمرین ها خیلی خسته بودم رفتم تو اتاق و لباسهای قبلیم رو پوشیدم و از ورزشگاه خارج شدم . سوار ماشین شدمو رفتم به کافه همیشگیم
رسیدم و ماشین رو پارک کردن و وارد کافه شدم . بازم مثل همیشه جیکوک روی مبل گوشه کافه نشسته بود و چشماش و داخل کافه چرخوند و منو دید و با دستش اشاره کرد برم پیشش . رفتم و نشستم
+ وای جیوه جیکوک چطوری؟
جیکوک : عالیم تو چی
خیلی خستم دارم غش میکنم
جیکوک : بشین میخوام یه چیزی رو بهت بگم
+ بگو
جیکوک : ما دوستیم مگه نه؟
+ اره چی شده؟
جیکوک : میشه دیگه دوست نباشیم؟
+ چرا مگه چی شده
جیکوک : دوست دخترم میشی
+ نه
جیکوک : میزاشتی حدالاقل یه دقیقه از اعتراف کردنم بگذره بعد جواب منفی میدادی . حالا چرا
+ چون قرار نیست تا چند سال آینده ببینمت
جیکوک : ایگوو داری باز بادیگارد میشی ؟ این چه کمپانیه که نمیزاره بادیگاردش بره بیرون
+بیگ هیت
جیکوک : میدونستی برادر منم تو اون کمپانی ایدله؟
+ وای نمیدونستم اسمش چیه
جیکوک : جئون جونگکوک
تو سرم داشتم جمع بندی میکردم و به نتیجه رسیدم که...
+۳۵ میلیون
رییس : انقد کم نمیخوای زیاد تر بگیری ؟
+نه چون لازم ندارم برام اضافیه
و دیگه چیزی نگفتن و ازشون خداحافظی کردم از کمپانی خارج شدم و با ماشینم به سمت ورزشگاه حرکت کردن بعد ده مین رسیدم و ماشین رو پارک کردم . وارد سالن شدم مثل همیشه پر بود بیشترشون مرد بود با ورودم سر همه به سمتم چرخید و من رفتم تو اتاق رختکن و لباس مخصوص پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون به طرف مربی رفتم و برگشت طرف من
مربی : سلام آت چطوری . چرا دیر اومدی
+ سلام ممنون . یه جایی کار داشتم . میشه یه چیزی ازتون بخوام ؟
مربی : اره چرا که نه
+کیه تا هفته آینده حرکات رزمیم رو کامل کنم ؟
مربی : اره میشه ولی چرا اینو میخوای نکنه باز داری بادیگارد میشی
+ اره قراره دوباره تو یه کمپانی به عنوان بادیگارد کار کنم برا اون میخوام
مربی : خب باشه بیا باهم کار کنیم
پرش به ساعت ۶ عصر
بعد تموم شدن تمرین ها خیلی خسته بودم رفتم تو اتاق و لباسهای قبلیم رو پوشیدم و از ورزشگاه خارج شدم . سوار ماشین شدمو رفتم به کافه همیشگیم
رسیدم و ماشین رو پارک کردن و وارد کافه شدم . بازم مثل همیشه جیکوک روی مبل گوشه کافه نشسته بود و چشماش و داخل کافه چرخوند و منو دید و با دستش اشاره کرد برم پیشش . رفتم و نشستم
+ وای جیوه جیکوک چطوری؟
جیکوک : عالیم تو چی
خیلی خستم دارم غش میکنم
جیکوک : بشین میخوام یه چیزی رو بهت بگم
+ بگو
جیکوک : ما دوستیم مگه نه؟
+ اره چی شده؟
جیکوک : میشه دیگه دوست نباشیم؟
+ چرا مگه چی شده
جیکوک : دوست دخترم میشی
+ نه
جیکوک : میزاشتی حدالاقل یه دقیقه از اعتراف کردنم بگذره بعد جواب منفی میدادی . حالا چرا
+ چون قرار نیست تا چند سال آینده ببینمت
جیکوک : ایگوو داری باز بادیگارد میشی ؟ این چه کمپانیه که نمیزاره بادیگاردش بره بیرون
+بیگ هیت
جیکوک : میدونستی برادر منم تو اون کمپانی ایدله؟
+ وای نمیدونستم اسمش چیه
جیکوک : جئون جونگکوک
۶.۵k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.