وقتی باران می بارید p43
چشمامو باز کردم و سرمو تکون دادم
حس میکردم رنگم حتی از جنازه ها هم بی رنگ تر شده
تا کمی زیپ رو کشید و رفت
چند ساعتی ک توی اون کاور بودم ب خیلی چیزا فکر کردم
ب اینکه اگه واقعا بمیرم خیلی فرصت هامو از دست میدم..کار های ناتمامی دارم ک بهشون رسیدگی نکردم
خودمو غرق کار کرده بودمو ب بعضی از آرزو هام نرسیدم
با صدای قدم هایی چشمامو بستم
حرکت کاور باعث شد بفهمم دارن منو از اونجا میبرن
پچ پچ های ارومی ب گوشم میخورد ک واضح نبودن
منو جایی گذاشتن و بعد صدای استارت ماشینی شنیدم
ینی موفق شدیم؟؟
آزاد شدم؟
چند دیقه بعد صدای یونگی ب باعث شد نفسمو آسوده بیرون بدم:
_ میتونی بیای بیرون..ب اندازه کافی دور شدیم
محفظه ی باز کاور رو بازتر کردم و نشستم
روی صندلی پشت بودم و یونگی راننده میکرد
هوا تاریک بود و فقط چراغ های توی جاده ب اطراف روشنایی میبخشید
_ من راننده شخصیت نیستم ک عقب نشستی
متوجه منظورش ک شدم با احتیاط بلند شدم و صندلی جلو نشستم
اینبار من سکوتو شکستم:
_ الان کجا میریم؟؟
بدون نگاه بهم گفت:
_ خونه ی من
_ چی؟؟؟....خونه تو برای چی
_ فک نکن الان آزاد شدی میتونی هرجا خواستی بری...فعلا باید یجای امن بمونی تا زمانی ک ما بتونیم اون باند رو دستگیر کنیم
_ بعد از کجا معلوم شما بتونید دستگیرشون کنید
گوشه لبش کمی رفت بالا:
_ با اطلاعاتی ک تو بهم قراره بدی حتما میتونیم
حس میکردم رنگم حتی از جنازه ها هم بی رنگ تر شده
تا کمی زیپ رو کشید و رفت
چند ساعتی ک توی اون کاور بودم ب خیلی چیزا فکر کردم
ب اینکه اگه واقعا بمیرم خیلی فرصت هامو از دست میدم..کار های ناتمامی دارم ک بهشون رسیدگی نکردم
خودمو غرق کار کرده بودمو ب بعضی از آرزو هام نرسیدم
با صدای قدم هایی چشمامو بستم
حرکت کاور باعث شد بفهمم دارن منو از اونجا میبرن
پچ پچ های ارومی ب گوشم میخورد ک واضح نبودن
منو جایی گذاشتن و بعد صدای استارت ماشینی شنیدم
ینی موفق شدیم؟؟
آزاد شدم؟
چند دیقه بعد صدای یونگی ب باعث شد نفسمو آسوده بیرون بدم:
_ میتونی بیای بیرون..ب اندازه کافی دور شدیم
محفظه ی باز کاور رو بازتر کردم و نشستم
روی صندلی پشت بودم و یونگی راننده میکرد
هوا تاریک بود و فقط چراغ های توی جاده ب اطراف روشنایی میبخشید
_ من راننده شخصیت نیستم ک عقب نشستی
متوجه منظورش ک شدم با احتیاط بلند شدم و صندلی جلو نشستم
اینبار من سکوتو شکستم:
_ الان کجا میریم؟؟
بدون نگاه بهم گفت:
_ خونه ی من
_ چی؟؟؟....خونه تو برای چی
_ فک نکن الان آزاد شدی میتونی هرجا خواستی بری...فعلا باید یجای امن بمونی تا زمانی ک ما بتونیم اون باند رو دستگیر کنیم
_ بعد از کجا معلوم شما بتونید دستگیرشون کنید
گوشه لبش کمی رفت بالا:
_ با اطلاعاتی ک تو بهم قراره بدی حتما میتونیم
۱۳.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.