پارت 7
ات:(رفتم امارت مه دیدم مویچیرو تو فکره) مویچیرو
مویچیرو: سلام اومدی
ات: حالت خوبه؟
مویچیرو: من خوبم تو خوبی
ات: منم خوبم
مویچیرو: بیا بریم تمرین کنیم
ات: باشه
(تمرین کردیم و آخرش خسته شدیم نشسته ایم)
مویچیرو: چقدر تمرین کردیم
ات: آره خسته شدیم
مویچیرو: اونم زیاد
ات: بیا این دستمال رو بگیر خیلی عرق کردی
مویچیرو: ممنون
ات: خواهش
مویچیرو: من میرم بخوابم تو چطور؟
ات: منم همینطور فردا باید برم به امارت برفی
مویچیرو: به همین زودی
ات: خب آره همین الانشم خیلی زحمت دادم
مویچیرو: چه زحمتی (کاش بیشتر میموند اونموقع آرامش داشتم)
ات: بابت همه چیز ممنون
مویچیرو: خواهش میکنم کاری نکردم
ات: من میرم بخوابم
مویچیرو: منم همینطور
صبح
ات:(بیدار شدم و رفتم بیرون مویچیرو رو دیدم) سلام مویچیرو
مویچیرو: سلام ات خوب خوابیدی؟
ات: آره تو چطور
مویچیرو: منم همینطور
ات: من باید برم به امارت برفی خدافظ
مویچیرو: خدافظ (حالا چه غلطی بکنم چجوری بهش بگم باید از یکی کمک بخوام و ولی آخه کی فهمیدم)
(رفتم پیش اوبانای)
اوبانای: سلام این وقت صبح چیکار میکنی؟
مویچیرو: خب میخواستم بپرسم عشق یعنی چی
اوبانای: میخواستی اینو بپرسی حالا مگه عاشق شدی؟
مویچیرو: شاید حالا تو بگو
اوبانای: عشق یعنی برات مهم نیست چه شکلی باشه موهاش چه رنگی باشه یا قدرتش ازت بیشتر باشه یا زیاد غذا بخوره برات از همه چیز با ارزش تره
مویچیرو: آها و چی کار به پر خوریش داشتی
اوبانای: کلمه آخرمو فراموش کن
مویچیرو: باشه ولی چطوری بهش اعتراف کنم
اوبانای: من خودمم تا حالا اعتراف نکردم بهتره از تنگن کمک بخوای
مویچیرو: نیازی نیست خودم یه راهی پیدا میکنم
مویچیرو: سلام اومدی
ات: حالت خوبه؟
مویچیرو: من خوبم تو خوبی
ات: منم خوبم
مویچیرو: بیا بریم تمرین کنیم
ات: باشه
(تمرین کردیم و آخرش خسته شدیم نشسته ایم)
مویچیرو: چقدر تمرین کردیم
ات: آره خسته شدیم
مویچیرو: اونم زیاد
ات: بیا این دستمال رو بگیر خیلی عرق کردی
مویچیرو: ممنون
ات: خواهش
مویچیرو: من میرم بخوابم تو چطور؟
ات: منم همینطور فردا باید برم به امارت برفی
مویچیرو: به همین زودی
ات: خب آره همین الانشم خیلی زحمت دادم
مویچیرو: چه زحمتی (کاش بیشتر میموند اونموقع آرامش داشتم)
ات: بابت همه چیز ممنون
مویچیرو: خواهش میکنم کاری نکردم
ات: من میرم بخوابم
مویچیرو: منم همینطور
صبح
ات:(بیدار شدم و رفتم بیرون مویچیرو رو دیدم) سلام مویچیرو
مویچیرو: سلام ات خوب خوابیدی؟
ات: آره تو چطور
مویچیرو: منم همینطور
ات: من باید برم به امارت برفی خدافظ
مویچیرو: خدافظ (حالا چه غلطی بکنم چجوری بهش بگم باید از یکی کمک بخوام و ولی آخه کی فهمیدم)
(رفتم پیش اوبانای)
اوبانای: سلام این وقت صبح چیکار میکنی؟
مویچیرو: خب میخواستم بپرسم عشق یعنی چی
اوبانای: میخواستی اینو بپرسی حالا مگه عاشق شدی؟
مویچیرو: شاید حالا تو بگو
اوبانای: عشق یعنی برات مهم نیست چه شکلی باشه موهاش چه رنگی باشه یا قدرتش ازت بیشتر باشه یا زیاد غذا بخوره برات از همه چیز با ارزش تره
مویچیرو: آها و چی کار به پر خوریش داشتی
اوبانای: کلمه آخرمو فراموش کن
مویچیرو: باشه ولی چطوری بهش اعتراف کنم
اوبانای: من خودمم تا حالا اعتراف نکردم بهتره از تنگن کمک بخوای
مویچیرو: نیازی نیست خودم یه راهی پیدا میکنم
۲.۸k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.