ادامه پارت ۹
محکم بقلش میکنه و اونو کنترل میکنه
ا/ت:(میخوام حقیقت رو بفهمم!)
تهیونگ:(چه حقیقتی؟ا/ت تو اصلا حالت خوب نیست.)ا/ت برمیگرده به تهیونگ نگاه میکنه ک رو پاش نشوندتش و بقلش کرده.با نگاه کردن به تهیونگ گریش میگیره
تهیونگ:(کجا میخواستی بری فکر نکردی اگ بری من چیکنم؟) تهیونگ این رو گفت و سعی کرد ک گریه نکنه.اما هیچ صدایی از ا/ت نیومد.
از زبون تهیونگ:(من متوجه شدم ک ا/ت خوابش برده اما تو خواب پدر و مادرش رو صدا میزد.ا/ت روبقل کردم و گزاشتمش روتخت پتوش رو کشیدم روش و رو تختش کنارش دراز کشیدنم و سرش رو گزاشتم رو سینم.همینطور ک سرش رونوازش میکردم خوابم برد.انقدر خوابیدن پیشش لذت بخش بود ک هیچوقت نمیخواستم از کنارش بیدار شم.) از اون شب پسرا تصمیم میگیرن شب به نوبت پیش ا/ت بمونن تا مراقبش باشن.چندروزی میگذره ک ا/ت تصمیم میگیره همراه پسرا به ....
ا/ت:(میخوام حقیقت رو بفهمم!)
تهیونگ:(چه حقیقتی؟ا/ت تو اصلا حالت خوب نیست.)ا/ت برمیگرده به تهیونگ نگاه میکنه ک رو پاش نشوندتش و بقلش کرده.با نگاه کردن به تهیونگ گریش میگیره
تهیونگ:(کجا میخواستی بری فکر نکردی اگ بری من چیکنم؟) تهیونگ این رو گفت و سعی کرد ک گریه نکنه.اما هیچ صدایی از ا/ت نیومد.
از زبون تهیونگ:(من متوجه شدم ک ا/ت خوابش برده اما تو خواب پدر و مادرش رو صدا میزد.ا/ت روبقل کردم و گزاشتمش روتخت پتوش رو کشیدم روش و رو تختش کنارش دراز کشیدنم و سرش رو گزاشتم رو سینم.همینطور ک سرش رونوازش میکردم خوابم برد.انقدر خوابیدن پیشش لذت بخش بود ک هیچوقت نمیخواستم از کنارش بیدار شم.) از اون شب پسرا تصمیم میگیرن شب به نوبت پیش ا/ت بمونن تا مراقبش باشن.چندروزی میگذره ک ا/ت تصمیم میگیره همراه پسرا به ....
۱۱۵.۴k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.