عشق یا نفرت (فصل ۲ پارت ۱)
*خب خب سلام ببینید چه خبرااا.
آنیا : آنیسا پاشو نکنه میخوای روز اول مدرسه دیر برسی؟
آنیسا یکدفعه از جاش پرید : من بیدارممم
آنیا رفت و دید دانا *داداش کوچیکه آنیسا* خوابه ✨
آنیسا : مامان بزار بیدارش کنم ترو خدا
دانا : منو بیدار کنی؟ من بیدارم
آنیسا : ااههههههه
*بعد کلی دعوا بلاخره حاضر شدن و رسیدن به مدرسه
آنیسا : خدایا یعنی تو چه کلاسی ام؟
ربکا : خداکنه با هم باشیم
ی بنده خدا: کلاس ۱/۳ ، آنیسا دزموند، ربکا سومالیت(فامیلی شوهر بکی 😂) ،
آنیسا و ربکا خوشحال شدن و باهم رفتن تو صف شون و....
بلاخره سنسی بردشون تا مدرسه رو بهشون نشون بده و آنیسا یی که مدرسه رو حفظ بود 😂
بعدش ی جا همه بچه ها وایسادن سنسی گفت : اینجا سالن ناهارخوری ، و اون بالا هم که میبینید برای پژوهشگران برتر است، باید همتون تلاش کنید تا به جایگاه بالا برسید
همه : چشم
آنیسا :( من تو اولین امتحانات پژوهشگر برتر میشم..)
بعدش همهمه میشه و بچه ها شروع میکنن حرف زدن
توماس: حتما من اولین استلا رو میگیرم
بن : همینطوره توماس ساما
باب : بله اون خیلی باهوشه
توماس : من پسر جونز جکسون ،ارشد اجرایی بین المللی،هستم
آنیسا :(هه، اگه مجبور نبودم هویتم رو مخفی کنم انقدر جون ادما رو نجات دادم من اولین ستاره رو میگرفتم، تازشم چرا من باباش رو نمیشناسم؟ باید از بابام بپرسم )
نمیدونم : کمپانی ما به شما خیلی مدیونه
نمیدونم دیگه : بابام گفته که...
ربکا : همه تو این دوره زمونه بچه شدن *به آنیسا نگاه کرد *آنیسا چرا اعصابت همون اول خرده؟
آنیسا : دلم میخواد بگیرم... *قرمز شدن چشماش
ربکا : یا ابلفضل، اروم بگیر...
آنیسا : هوف.. سعی میکنم بخندم پس
قیافه انیسا = 🙂
دقیقا همون لحظه توماس اومد سمت آنیسا
ربکا :(خدا بخیر کنه)
توماس : هه، اگه مقامت بالا باشه میزارم باهام دوست بشی
آنیسا ی پلکی زد و قیافش به خنثی شبیه عصبانی با چشمای قرمز تغییر کرد : ببخشید اما درخواست نکردم که باهات دوست بشم.
باب : وقتی میگن داهاتی یعنی همین دیگه
ربکا : اصلا هم اینطور نیست! اصلا میدونید اون کیه؟!
آنیسا : آروم باش ربکا.نمیدونه و همه هم نیست، همه انسان ها از نظر جایگاه باهم برابر هستند
ربکا : اها... یادم نبود ..
بن : ولی جایگاه یک دهاتی با توماس ساما فرق داره
آنیسا : متاسفم اما من یک دهاتی نیستم
باب : مدرکی برای اثباتش نداری
بن : حتی انقدر بی جرعت هست که فامیلیشم نمیگه * هلش داد
آنیسا هیچ واکنشی نشون نداد و بلند شد
ربکا : آنیسا حالت خوبه؟ شبیه ربات شدی.
آنیسا ی پلک زد و چشماش به حالت عادی برگشت و با قیافه خوشحال گفت : معلومه که خوبم 😉(عکس پارت)
ادامه دارددد
تو خماری تموم نشد
آنیا : آنیسا پاشو نکنه میخوای روز اول مدرسه دیر برسی؟
آنیسا یکدفعه از جاش پرید : من بیدارممم
آنیا رفت و دید دانا *داداش کوچیکه آنیسا* خوابه ✨
آنیسا : مامان بزار بیدارش کنم ترو خدا
دانا : منو بیدار کنی؟ من بیدارم
آنیسا : ااههههههه
*بعد کلی دعوا بلاخره حاضر شدن و رسیدن به مدرسه
آنیسا : خدایا یعنی تو چه کلاسی ام؟
ربکا : خداکنه با هم باشیم
ی بنده خدا: کلاس ۱/۳ ، آنیسا دزموند، ربکا سومالیت(فامیلی شوهر بکی 😂) ،
آنیسا و ربکا خوشحال شدن و باهم رفتن تو صف شون و....
بلاخره سنسی بردشون تا مدرسه رو بهشون نشون بده و آنیسا یی که مدرسه رو حفظ بود 😂
بعدش ی جا همه بچه ها وایسادن سنسی گفت : اینجا سالن ناهارخوری ، و اون بالا هم که میبینید برای پژوهشگران برتر است، باید همتون تلاش کنید تا به جایگاه بالا برسید
همه : چشم
آنیسا :( من تو اولین امتحانات پژوهشگر برتر میشم..)
بعدش همهمه میشه و بچه ها شروع میکنن حرف زدن
توماس: حتما من اولین استلا رو میگیرم
بن : همینطوره توماس ساما
باب : بله اون خیلی باهوشه
توماس : من پسر جونز جکسون ،ارشد اجرایی بین المللی،هستم
آنیسا :(هه، اگه مجبور نبودم هویتم رو مخفی کنم انقدر جون ادما رو نجات دادم من اولین ستاره رو میگرفتم، تازشم چرا من باباش رو نمیشناسم؟ باید از بابام بپرسم )
نمیدونم : کمپانی ما به شما خیلی مدیونه
نمیدونم دیگه : بابام گفته که...
ربکا : همه تو این دوره زمونه بچه شدن *به آنیسا نگاه کرد *آنیسا چرا اعصابت همون اول خرده؟
آنیسا : دلم میخواد بگیرم... *قرمز شدن چشماش
ربکا : یا ابلفضل، اروم بگیر...
آنیسا : هوف.. سعی میکنم بخندم پس
قیافه انیسا = 🙂
دقیقا همون لحظه توماس اومد سمت آنیسا
ربکا :(خدا بخیر کنه)
توماس : هه، اگه مقامت بالا باشه میزارم باهام دوست بشی
آنیسا ی پلکی زد و قیافش به خنثی شبیه عصبانی با چشمای قرمز تغییر کرد : ببخشید اما درخواست نکردم که باهات دوست بشم.
باب : وقتی میگن داهاتی یعنی همین دیگه
ربکا : اصلا هم اینطور نیست! اصلا میدونید اون کیه؟!
آنیسا : آروم باش ربکا.نمیدونه و همه هم نیست، همه انسان ها از نظر جایگاه باهم برابر هستند
ربکا : اها... یادم نبود ..
بن : ولی جایگاه یک دهاتی با توماس ساما فرق داره
آنیسا : متاسفم اما من یک دهاتی نیستم
باب : مدرکی برای اثباتش نداری
بن : حتی انقدر بی جرعت هست که فامیلیشم نمیگه * هلش داد
آنیسا هیچ واکنشی نشون نداد و بلند شد
ربکا : آنیسا حالت خوبه؟ شبیه ربات شدی.
آنیسا ی پلک زد و چشماش به حالت عادی برگشت و با قیافه خوشحال گفت : معلومه که خوبم 😉(عکس پارت)
ادامه دارددد
تو خماری تموم نشد
۴.۳k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.