شوهر سخت گیر من پارت ۱۹
«شوهر سخت گیر من»
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟗
÷باشه
راوری: ا.ت خیلی درد داشت نمیتونست
بلند بشه ا.ت به کوک رادیکا تونست بلند
بشه و سوار ماشین شدم رفتن بیمارستان
دکتر ا.ت رو معاینه کرد
د: الان حالتون خوبه چند تا قرص
مینویسم حتما مصرف کنید
ا.ت: ممنون بچم
د: متاسفانه بچه سقط شده
ا.ت:باشه ممنون«بغض»
راوری: ا.ت ناراحت شد اون اولین
بچشه از دست داد ا.ت کم کمک داشت
به بچه ی تو شکمش عادت میکرد ولی
اونو از دست داد ا.ت همش با خودش
میگفت:اون بچه یه مهمونی بود که
نیومده رفت ببخشید نتونستم ازت
محافظت کنم قطره اشکی از چشمان
ا.ت چکید زود پاکش کرد
÷میتونم بیام
ا.ت: بیا
÷من متاسفم
ا.ت: اشکال نداره
÷من به جونگکوک اینا زنگ میزنم
تا بیان
ا.ت: نه نمیخاد نمیخام ناراحتش کنم
ذهن رادیکا:
اه دختره ی خنگ فکر کردی من به
فکرتم خیلی احمقی حالا ببین جونگکوک
بفهمه چه غوغای به پا میشه
÷من دیگه برم خداحافظ
ا.ت: خداحافظ
رادیکا رفت
رادیکا ویو:
از بیمارستان خارج شدم یه تاکسی
گرفتم زود رفتم خونه وارد خونه شدم
زود رفتم اون روغن روی پله ها رو پاک
کردم و اون خون ا.ت«ایی چندش»
بعد پاک کردن رفتم اتاقم یه دوش گرفتم
و اومدم بیرون بلاخره نقشم عملی شد
ا.ت ویو:
تو اتاق بیمارستان بودم که دکتر اومد
د: خانوم شما باید عمل بشید تا بچه رو
از شکمتون بیرون بکشیم
ا.ت: باشه ولی میشه فردا اینکارو بکنید
د: باشه اگه امروز عمل میشدین بهتر بود
ا.ت: کی مرخص میشم
د: دو ساعت بعد
ا.ت: ممنونم
ادامه دارد.......
شرط:
𝑳𝒊𝒌𝒆: 𝟒𝟎
𝑪𝒂𝒎𝒂𝒏𝒕: اجباریه کامنت بزارین
𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓:𝟑𝟔𝟎
عزیزانم پارت بعدی امادس اگه چهار نفر دیگه فالوم کنن و هر یکیتون یه کامنت بزارین پارت بعدی رو میزارم
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟗
÷باشه
راوری: ا.ت خیلی درد داشت نمیتونست
بلند بشه ا.ت به کوک رادیکا تونست بلند
بشه و سوار ماشین شدم رفتن بیمارستان
دکتر ا.ت رو معاینه کرد
د: الان حالتون خوبه چند تا قرص
مینویسم حتما مصرف کنید
ا.ت: ممنون بچم
د: متاسفانه بچه سقط شده
ا.ت:باشه ممنون«بغض»
راوری: ا.ت ناراحت شد اون اولین
بچشه از دست داد ا.ت کم کمک داشت
به بچه ی تو شکمش عادت میکرد ولی
اونو از دست داد ا.ت همش با خودش
میگفت:اون بچه یه مهمونی بود که
نیومده رفت ببخشید نتونستم ازت
محافظت کنم قطره اشکی از چشمان
ا.ت چکید زود پاکش کرد
÷میتونم بیام
ا.ت: بیا
÷من متاسفم
ا.ت: اشکال نداره
÷من به جونگکوک اینا زنگ میزنم
تا بیان
ا.ت: نه نمیخاد نمیخام ناراحتش کنم
ذهن رادیکا:
اه دختره ی خنگ فکر کردی من به
فکرتم خیلی احمقی حالا ببین جونگکوک
بفهمه چه غوغای به پا میشه
÷من دیگه برم خداحافظ
ا.ت: خداحافظ
رادیکا رفت
رادیکا ویو:
از بیمارستان خارج شدم یه تاکسی
گرفتم زود رفتم خونه وارد خونه شدم
زود رفتم اون روغن روی پله ها رو پاک
کردم و اون خون ا.ت«ایی چندش»
بعد پاک کردن رفتم اتاقم یه دوش گرفتم
و اومدم بیرون بلاخره نقشم عملی شد
ا.ت ویو:
تو اتاق بیمارستان بودم که دکتر اومد
د: خانوم شما باید عمل بشید تا بچه رو
از شکمتون بیرون بکشیم
ا.ت: باشه ولی میشه فردا اینکارو بکنید
د: باشه اگه امروز عمل میشدین بهتر بود
ا.ت: کی مرخص میشم
د: دو ساعت بعد
ا.ت: ممنونم
ادامه دارد.......
شرط:
𝑳𝒊𝒌𝒆: 𝟒𝟎
𝑪𝒂𝒎𝒂𝒏𝒕: اجباریه کامنت بزارین
𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓:𝟑𝟔𝟎
عزیزانم پارت بعدی امادس اگه چهار نفر دیگه فالوم کنن و هر یکیتون یه کامنت بزارین پارت بعدی رو میزارم
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۸۸.۶k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.